إِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي وَ جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِي
إِلَهِي..منادی و محلا منصوب، مفعول به برای فعل محذوف و حرف ندا حذف شده، اسم ذات، مفرد مذکر.
أَلْبَسَتْنِي.. فعل(ثلاثی مزید باب افعال، صیغه 4، دو مفعولی)و نون وقایه و یاء متکلم (مفعول به 1)
الْخَطَايَا..فاعل، جمع مکسر خطیئه،
ثَوْبَ مَذَلَّتِي.. مضاف مضاف الیه(مضاف مضافالیه)، مفعول به 2،(ثوب: اسم ذات، مفرد مذکر، معرفه به اضافه) (مذلت: مصدر میمی، مفرد مونث، معرفه به اضافه)
وَ..عاطفه غیر عامل
جَلَّلَنِي.. فعل( ماضی باب تفعیل صیغه 1) نون وقایه، مفعول به.
التَّبَاعُدُ… فاعل، اسم معنی، مصدر باب تفاعل، معنای مطاوعه.
مِنْكَ.. متعلق به تباعد
لِبَاسَ مَسْكَنَتِي.. (مضاف مضاف الیه) مفعول به 2، (لباس: اسم ذات، مفرد مذکر، معرفه به اضافه) (مسکنة: مصدر میمی، مفرد مونث)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ اَبَداً
قال.. فعل ماضی صیغه 1
رسول.. فاعل مرفوع به ضمه
الله.. مضاف الیه
صلی الله علیه و آله و سلم : جمله معترضه محلی از اعراب ندارد
إِنَّ.. حروف مشبهه
لِقَتْلِ.. متعلق به فعل یا شبه فعل محذوف خبر
الْحُسَیْنِ.. مضاف الیه
حَرَارَةً.. اسم ان و منصوب
فِی قُلُوبِ.. متعلق به فعل یا شبه فعل محذوف صفت
اَلْمُؤْمِنِينَ.. مضاف الیه مجرور به یاء
لَا تَبْرُدُ..لا نافیه، فعل فاعل هی مستتر که برمیگردد به حرارة
اَبَداً.. مفعول فيه منصوب متعلق به لاتبرد
لاتبرد ابدا: جمله صفت دوم برای حرارة
شهادت امام حسین (علیهالسّلام) داغی بر دلهای مؤمنان گذاشته که هیچگاه خنک نخواهد شد.»
در بهار ۱۴۰۰ سال پیش، درخت جوان اسلام شکوفه زد، این شکوفه از دست عصاره خلقت سیراب می شد، شکوفه جوان بهشتی که از ابتدا بوی سیب می داد در عالم یک خانه تکانی عظیمی به راه انداخت تا جهان را مهیای بهار ظهور کند و اکنون در ۱۴۰۰ حاضر، این شکوفه، میوه ای داد که از بوی خوش آن همگان متحیر اند.
همه قلبها برای استشمام این بوی خوش، ماسک نفاق را کنار زده و همه یک صدا نحو ملجأ خود می شتابند و در تردد خود به سوی محبوب، تردد به خود راه نمی دهند و در مسیر خود، روز و شب خود را در خارج از زمان طی می کنند.
او همان آهن ربای طلایی است که قلوب طلایی را از دوردستها جذب خود می کند.
او همان منزلی است که خواسته ها در توقف گاه او، طی السماء می کند.
او همان است که تمام ستارگان از کهکشان او، پا به زمین می گذارند و به مقام سیادت دست می یابند.
او همان عطشانی است که خاکش، آب حیات شد.
او همان حاجیی است که در مکانی بسیار دورتر از مکه، اعمال حجش را با قربانی خود به اتمام رساند.
و او همان مولودی است که در تولدش مرثیه شهادت خوانده شد.
آیا او را شناختی؟!
او همان شناخته شده ای است که شناخته نشد.
آری شعبان در سومش، سومین آورد و ۱۲ روز بعد، دوازدهمین آورد.
چه با برکت! آغاز و پایان آورد.
به شکرانه اش یک ماه نمی خورم و نمی آشامم چرا که در درگاه تو سیراب عشق حسین هستم.
پ.ن: در این نوشته، مضمون هشت روایت وجود دارد.
پ.ن: به قلم مصباح الدجی (استادم)
ما شاء الله
ترکیب اول
ما: موصوله
شاء الله: جمله صله محلی از اعراب ندارد
شاء: فعل ماضی مبنی بر فتح
الله: فاعل مرفوع به ضمه
عائد صله: ه (مفعول به) که محذوف است، تقدیر به این صورت است، ما شاء ه الله
نقش (ما) : خبر برای مبتدای محذوف، تقدیر به این صورت است (هذا ما شاء الله) ، (الامر ما شاء الله)
ترکیب دوم
ما شاء الله
ما: شرطیه
شاء: فعل ماضی مبنی بر فتح، فعل شرط، جواب شرط محذوف و تقدیر اینگونه است(ما شاء الله کان(تامه)او استقر او وجب)
الله: فاعل مرفوع به ضمه
نقش (ما)؛
1. مبتدا، فعل شرط و جواب می شود خبر
2. مفعول به برای فعل شرط
اینجا به خاطر این که فعل شرط نیاز به مفعول به دارد (ما) را مفعول به برای فعل شرط میگیریم
سيخبرک الوقت من الذی
يستحق قلبك…
« زمان به تو نشان خواهد داد
که چه کسی
سزاوارِ قلب تو است…»
زهرا اسم است یا فعل یا حرف؟
زهرا اسمی است که با فعل خود حرفها برای بشریت داشت و خواهد داشت.
اسم زهراء ممدود است در طول تاریخ و آنچنان درخشنده بود که نورش بر نور هلال غلبه داشت.
فاطمه اسم فاعلی است که در زمان حال شیعیان را از معرفتش جدا کرده و در آینده از آتش جدا می کند.
صدّیقه است چون در نهایت طریق صدق است.
کبری است چون عقول بشری مقصور است از فهمیدن بزرگی او.
محدّثه است اسم مفعولی است که با او سخن گفته شده و همان قدری است که در آن (تنزّل الملائکة و الروح فيها باذن ربهم من كل أمر)
حوراء انسية است او از هر دو عالم بود او (حور عين كامثال اللؤلؤ المكنون) بود كه در عالم ماده تمثّل بشرى پیدا کرده بود.
و ممتحنه است چون در کلاس دنیا امتحان سختی داد و شاگرد اول مکتب نبوی و علوی شد.
کارنامه او این بود:
نام و نام خانوادگی: فاطمه هاشمی
نام پدر: محمد
مدرسه: مکتب نبوی و علوی
ممتحن: خالق
مدت زمان امتحان: ۹۵ روز
مراقب امتحانی: علی، حسن، حسین، زینب و ام کلثوم
سالن امتحان: مدینه پشت درب خانه
نوع امتحان: جسمی، روحی و شفاهی
تحقیق کلاسی: خطبه فدکیه
فعالیت کلاسی: حضور دم در خانه های انصار و مهاجرین
نام استاد: محمد بن عبدالله، خدیجه بنت خویلد، علی بن ابی طالب
رشته تحصیلی: امام شناسی
ماده امتحانی: ولایت مداری
نمره قبولی: درجه شهادت
جایزه شاگرد اول: شفاعت مذنبین امت پدرش
موضوع پایان نامه: دفاع از حریم امامت
سال دفاع: ۱۱ هجرت
استاد راهنما: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
استاد مشاور: امیرالمؤمنين علیه السلام
استاد داور: احکم الحاکمین
جشن فارغ التحصیلی: عصر ظهور
سخنران جشن فارغ التحصیلی: صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
(خدایا ما را از دعوت شده های در این جشن قرار بده)
اللهم عجل لولیک الفرج
پ.ن1: به قلم استادم، (مصباح الدجی)
تحليل صرفى كلمه على
اسم يا فعل يا حرف: على اسم اعظم است.
معرفه يا نكره: على معرفه است دوست و دشمن او را مى شناسند ولى بشريت به معرفت كامل او نرسيد( ياعلى ما عرفك الا الله و أنا)
مجرد يا مزيد: على مجرد از هرگونه رجس است.
جامد یا مشتق: علی مشتق است نورش از نور خدا مشتق شده(کنت أنا ومحمد نورا واحدا من نور الله عزوجل) واسمش از اسم خدا مشتق شده(أنا اشتق الله اسمي من اسمه فهو العالي وأنا علي)
مصدر يا غير مصدر: مصدر ائمه است (أبوالأئمة)
مذكر يا مؤنث: اولين مذكرى است كه به پیامبر ایمان آورد.
مفرد يا مثنى يا جمع: على مفرد است دنيا همانند على نزاده( عقمت النساء أن يأتين بمثل علي بن أبي طالب)
مثنى است: ( وأنفسنا و أنفسكم)، ( أنا محمد ومحمد أنا، أنا من محمد و محمد منى)
جمع است: على جمع اضداد است به وقت جنگ شیر میدان و به وقت شب یتیم نوازترین بود.
منصرف یا غیرمنصرف: على منصرف به ذات ربوبى بود.
على غيرمنصرف بود چون هیچ وقت کسر نگرفت و شکست نخورد فتح همراه همیشگی او در جنگها بود.
مقصور یاممدود یا..: علی مقصور در اله بود و عقلها مقصور از فهم علی بود و هست و خواهد بود.
نام علی ممدود در تاریخ بشریت است.
حق علی از جانب مردم منقوص بود حقش را هیچ وقت ادا نکردند.
و علی صحیحترین صحیح است. وشبه صحیح مطلق (پروردگارش) است (أنا عین الله أنا لسان الله أنا يدالله)
وزن: ضربة علي يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين. على كه وزن ندارد ( لا يقاس بنا أحد) على خود ميزان است( ياعلى أنت الميزان)
پ.ن..بر روح مطهر امیر المومنین علی علیه السلام صلوات..
پ.ن.. به قلم مصباح الدُّجی (استادم)
خدایا… تعارف کن میوه ی امید را..
در تمام بی کسی هایی که تا عمق استخوانم را میسوزاند..
خدایا!!! روزی ما را دست آدم های بخیل و عبوس قرار نده..
اگر یه زمانی قلب کسی رو شکستید، بعدش جوری رفتار نکنید که انگار بینتون هیچ اتفاقی نیفتاده!!! برای بخشیده شدن تلاش کنید؛ نشون بدید که پشیمونید تا شاید طرف مقابلتون بتونه شما رو ببخشه!!!
خدایا!!! نزار آرزوهامون گروگانِ کسی بمونه..
خدایا!!! سخت به شتر دیدی ندیدی ات محتاجم..
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ و مَلائكَتَهُ حَتَّى النَّملَةَ فِي جُحرِها حَتَّى الحوتَ فِي البَحرِ يُصَلّونَ عَلى مُعَلِّمِ النّاسِ الخَيرَ.
إنَّ.. حروف مشبهه
اللّه َ.. اسم آن منصوب به اعراب ظاهری فتحه
و.. عاطفه
مَلائكَتَهُ..عطف به الله.. مضاف الیه مجرور
حَتَّى.. عاطفه
النَّملَةَ.. عطف به ملائکه.. منصوب به فتحه
فِي جُحرِها.. جار و مجرور متعلق به حال محذوف
حَتَّى.. عاطفه
الحوتَ.. عطف به نمله.. منصوب به فتحه
فِي البَحرِ.. متعلق حال محذوف
يُصَلّونَ.. جمله خبر برای إن محلا مرفوع
عَلى مُعَلِّمِ… متعلق به یصلون
النَّاسِ.. مضاف الیه مجرور. محلا منصوب مفعول به 1
الخَيرَ.. مفعول به 2.. منصوب به فتحه ظاهری
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند و فرشتگانِ او و حتى مور در لانه اش و حتى ماهى در دريا، بر كسى كه به مردم خير و خوبى بياموزد درود مى فرستند.
خدایا از تاریکی ما بکاه
و بر نور ما بیفزا..
ای آنکه داروخانهات هر موقع باز است…
من نا خوشم داروی من راز و نیاز است…
چشمان من ابر است و هی باران میآید..
اما بگو کی میرود این درد و کی درمان میآید..
شب بود اما صبح آمده این دور و برها..
این رد پای روشن اوست این بال و پرها..
لطفت برایم نسخه پیچید.
یک شیشه شربت آسمان..
یک قرص خورشید..
یک استکان یاد خدا باید بنوشم..
معجونی از نور و دعا باید بنوشم..
الی الایام القادمه
أرجواکی مری بسلام فقلوبنا متعبه
به روزهای ِ پیش ِ رو:
(خواهش میکنم
به سلامتی بگذرید
که قلب هایمان خسته است.)
افلاطون میگفت:
مهمترین نیاز ما ریاضی و املاء نیست، این است که یاد بگیریم چگونه آدم خوبی باشیم.
کتاب بزرگ اندیشیدن
«-وماذا فعلتَ بأولئك الذين خيّبوا ظنّك؟
+لا شيء، اعتبرتهم وكأنّهم لم يكونوا ومضيت…!»
«-با آنان که ناامیدت نموده بودهاند چگونه تا کردی؟
+هیچ ،گذشتم ، انگار که هرگز نبودهاند…!»
تو از کسانی که اذیتت کرده اند بگذر!
تا خدا هم کاری کند که کسانی که اذیتشان کرده ای از تو بگذرند..
حاج آقا دولابی
یک دانه ی کور
بی آنکه دنیا را ببیند
در لای آجرهای یک دیوار، گم بود
در آن جهان تنگ و تاریک
با باد و با باران غریبه
دور از بهار و نور و مردم بود
اما مدام احساس میکرد
بیرون از این بن بست
آن سوی این دیوار، چیزی هست
اما نمیدانست، آن چیست
با این وجود او مطمئن بود
این گونه بودن زندگی نیست
هی شوق پشت شوق در دانه رقصید
هی درد پشت درد در دانه پیچید
و دیگر او در آن تن کوچک نگنجید
قلبش ترک خورد
و دستی از نور
او را به سمت دیگری برد
وقتی که چشمش را به روی آسمان وا کرد
یک قطره خورشید
یک عمر نابینایی او را دوا کرد
او با سماجت
بیرون کشید آخر خودش را
از جرز دیوار
آن وقت فهمید
که زندگی یعنی همین کار.
عرفان نظر آهاری
10 نکته بسیار مهم درباره مفعول فیه
1 - از بین ظروف برخی مبنی هستند و غیر از مفعول فیه هیچ نقشی ندارند بجز زمانی که حرف جر به اول آنها بیاید:
“حیثُ، الان، لمّا، أین، متی، امسِ، اذا لدن"
مثل:
«هبْ لنا من لدنک»
2 - کلماتی؛
مثل:
«دائماً، اخیرا، غالبا، فورا"، إحیانا، ابدا» همواره مفعول فیه هستند.
3 - فقط عده ای از ظروف هستند که علاوه بر مفعول فیه بودن میتوانند نقش دیگری بپذیرند:
«یوم، ایّام، لیل، لیالی، لحظة، لحظات، سنة، سنوات، ساعة، ساعات، أسبوع، شهر»
4 - کلمه «عند » هم می تواند مفعول فیه زمان و هم مکان باشد و این باتوجه به مضاف الیه اش مشخص می شود و سه حالت دارد:
الف )- «عند+ ضمایر متصل منصوبی » مثل: عندنا
دراین صورت ظرف مکان است.
ب)- «عند+ اسم شخص و یا مکانی بشود» مثل: “عند المکتبة”
در این صورت بازهم مفعول فیه مکان است.
ج)-در سایر موارد «عند+ غیر از موارد بالا شود» مثل: عند الصباح
در این صورت مفعول فیه زمان است. و
یا
مثل:
« عند المعصیة»
که باز مفعول فیه زمان است.
5 - اعدادی که بر وزن فاعل می آیند و تنوین نصب می گیرند و معادل اعداد ترتیبی در فارسی هستند، در عربی مفعول فیه زمان می باشند؛
چون ترتیب زمانی را نشان می دهند:
اولا، ثانیا، ثالثا، رابعا، …..
6 - اسم تفضیل و اسماء اشاره اگر بعد از آنها کلمات ظرف بیاید، خودشان مفعول فیه هستند.
مثال:
طالعت دروسی “اکثر” الایام.
لم اذهب الی المکتبه “هذا” الیوم
7 - تمام ظرف ها دائم الاضافه اند؛ یعنی بعد از آنها مضاف الیه می آید، به شرطی که ال و تنوین نداشته باشند و مبنی هم نباشند.
مثال:
عین کلمه “یوم” دائم الاضافه؟
1 - الیوم 2 - یوما”
3 - فی الیوم 4 - یوم
جواب: گزینه 4
8 - کلمه “لما” در اول فعل ماضی ظرف زمان و معادل نقش اصلی “مفعول فیه” است و ترجمه اجباری قید زمان دارد. یعنی به صورت “هنگامی که، وقتی که، زمانی که، … ” ترجمه می شود.
مثال:
لما ذهبت الی المدینه رایت طبیبا حاذقا…
هنگامی که به شهر رفتم، …
کلمه “لما” در اول فعل مضارع هم می تواند به صورت مفعول فیه به کار رود؛
به شرطی که جارمه نباشد، یعنی پایان فعل را مجزوم نسازد:
لما یدرس المعلم جیدا، یجب علینا نستمع له جیدا!
“هنگامی که معلم به خوبی درس می دهد، باید به خوبی به او گوش بدهیم!”
9- کلمه “هناک” در وسط عبارت و بعد از یک فعل، نقش “مفعول فیه” می پذیرد، و به صورت “آنجا” ترجمه می شود؛ ولی در اول جمله اگر بعد از آن یک اسم قرار گیرد، نقش “خبر مقدم” می پذیرد و در این صورت باید به صورت “وجود دارد” ترجمه شود.
مثال:
رایت صدیقی هناک:
دوستم را در آنجا دیدم.
(هناک) - مفعول فیه
هناک مساجد فی اصفهان.
مساجدی در اصفهان وجود دارد.
(هناک) - خبر مقدم؛ شبه جمله.
نکته مهم:
اگر قبل از “هناک” فعل منفی “لیس” واقع شود؛ به صورت فعل “وجود ندارد” ترجمه می شود:
لیس هناک حد لحاجات الانسان…..
“حدی برای نیازهای انسان وجود ندارد…”
10 - در مبحث مشتقات اسم زمان و مکان بر وزن های (مفعل، مفعل و مفعله) می آید. این اسم ها هم می توانند در نقش مفعول فیه بیایند؛ به شرطی که؛
اولا: منصوب باشند؛
ثانیا: هم ریشه با فعل اصلی عبارت باشند.
مثال:
جلست “مجلس” العلماء:
در مجلس دانشمندان نشستم.
ذهبت “مذهب” العشاق:
به شیوه (به راه) عشاق رفتم.
مواظب باشیم دلمان جایی نرود که اگر رفت بازگرداندنش کار سختی است و گاهی محال است. اگر برگردد معلول و مجروح و سرخورده باز میگردد.
مراقب باشیم دل آرام، سربه هوا و عاشق پیشه است و خیلی سریع انس میگیرد.
اگر غفلت کنیم میرود و خودش را به چیزهای بی ارزش وابسته میکند.
حال که انسان اشرف مخلوقات است، باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایسته این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود، باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمئن رفتار کند.
امسال توفیق خادمی امام حسین علیه السلام نصیبم شد..غرفه نقاشی و کاردستی داشتیم..
از دختر عراقی خواستم برای امام نامه ای بنویسد..
نوشت.. نامه اش خیلی دلنشین بود و در عین حال اشکم را درآورد.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا سیدی!! یا صاحب الزمن!!
سابقی انتظرک مهما طال الزمان و ستبقی داخل روحی و نفسی.. یا سیدی و یا حبیبی.
اللهم عجل ثم عجل لولیک الفرج فقط
هلکت ارواحنا من شدة الانتظار
العجل العجل
زینب عدنان 13 ساله.. عراق
پ. ن: موکب حضرت زینب سلام الله علیها،، عمود 162
استان کهگیلویه و بویراحمد
زیارت امام حسین علیه السلام حق الله است. این عین روایت است در کامل زیارت دارد، اگر کسی تمام عمرش زیارت حج برود یعنی از زمانی که بالغ می شود، هیچ حجی از او فوت نشود مثلاً ۶۰ تا حج رفته، ولی کربلا نرفته است، حقی از حقوق رسول الله را ترک کرده است، زیارت امام حسین فریضه است.
قـالَ أَبُوعَـبدِاللّه عليه السلام: لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ دَهْرَهُ ثُمَّ لَمْ يَـزُرِالْحُسَـيْن بْنَ عَلِىٍّ عليه السلام لَكانَ تارِكا حَقّا مِنْ حُقُوقِ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله لاِ?َّ حَقَّ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَريضَةٌ مِنَ اللّه تَعـالى، واجِبَـةٌ عَـلى كُلِّ مُسْـلِمٍ.(وسائل الشيعه، ج10، ص333)
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر يكى از شما تمـام عمرش را احرام حج بندد، امّا امام حسين عليه السلام را زيـارت نكند، هرآينه حقّى ازحقوق رسول خدا صلي الله عليه و آله راترك كرده است چرا كه حق حسين عليه السلام فريضـه اى است الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.
روایت بعدی می فرمایند: اگر کسی هزار حج برود، روایت بالا میگفت اگر کل عمرش زیارت حج برود، ولی در این روایت می فرمایند: هزار تا زیارت حج برود، ولی زیارت کربلا نرفته، حقی از حقوق الله را ترک کرده است.
قال الصادق علیهالسلام:
لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ أَلْفَ حِجَّةٍ ثُمَّ لَمْ يَأْتِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليهما السلام) لَكَانَ قَدْ تَرَكَ حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّهِ تَعَالَى
اگر يكى از شما هزار مرتبه به حج رود ولى به زيارت قبر حضرت حسين بن على عليهما السّلام نرود، مسلّما حقّى از حقوق خداوند تعالى را ترك كرده است. (کامل الزیارات باب ۷۸ ح۶)
امام حسین علیه السلام و زیارتش حق الله است که از پشتوانه این زیارت میتوان امید به نجات از حق الناس و بقیه حقوق الهی را داشت.
اگر در کلامی، #مفعول_به نبود، یکی از این سه مورد #نائب_فاعل میشود:
1 مصدر: هنگامی که
برای مصدر، #صفت بیاید؛ مانند نُصِرَ نصرٌ عزیز.
یا مصدر برای بیان نوع باشد؛ نُصِرَ نصرُ الأمیر.
یا مصدر برای تعیین عدد باشد؛ نُصِرَ نَصرَتان
2 ظرف: هنگامی که:
برای ظرف، صفت بیاید؛ مانند سُهِرَتْ لیلَةٌ کامِلةٌ.
یا اضافه به اسمی شود؛ مانند جُلِسَ أمامُ الأستاذ.
یا ظرف، عَلَم باشد؛ مانند صِیمَ رمضانُ.
3 مجرور به حرف جر(به جز حرف لام جر)؛ مانند مُرّٕ بالحدیقة.
بر خلاف «وُقِفَ لك» که حرف جر، «لام» است. در این جا، ضمیری در وُقِفَ مستتر است که به مصدر(وقوف) برمیگردد.(ترجمه: ایستادن برای تو انجام شد.
منبع: صدی من الهدایه فی نهج البلاغه، ص ۵۱