یک دانه ی کور بی آنکه دنیا را ببیند در لای آجرهای یک دیوار، گم بود در آن جهان تنگ و تاریک با باد و با باران غریبه دور از بهار و نور و مردم بود اما مدام احساس میکرد بیرون از این بن بست آن سوی این دیوار، چیزی هست اما نمیدانست، آن چیست با این وجود او… بیشتر »
کلید واژه: "کتاب های عرفان نظر آهاری"
گفتند: چهل شب حياط خانهات را آب و جارو كن. شب چهلمين، خضر خواهد آمد. چهل سال خانهام را رُفتم و روييدم و خضر نيامد. زيرا فراموش كرده بودم حياط خلوت دلم را جارو كنم. گفتند: چلهنشيني كن. چهل شب خودت باش و خدا و خلوت. شب چهلمين بر… بیشتر »
لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخِ سرخ. گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک… بیشتر »
دستمال کاغذی به اشک گفت: قطره قطره ات طلاست یکم از طلای خود حراج می کنی؟ عاشقم با من ازدواج می کنی؟ اشک گفت:ازدواج اشک و دستمال کاغذی! تو چه قدر ساده ای خوش خیال کاغذی! توی ازدواج ما تو مچاله می شوی چرک می شوی و تکه ای زباله میشوی پس برو و بی خیال باش… بیشتر »
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت و هی این و آن سرسری آمد و رفت * ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد دلم،قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد * یکی گفت: چرا این اتاق پر دود و آه است یکی گفت: چه… بیشتر »