خدایا از تاریکی ما بکاه و بر نور ما بیفزا.. بیشتر »
کلید واژه: "نور"
صبح شد.. آخر، صبح این شب طولانی طلوع کرد آخرش نور آمد آنقدر طولانی بود و ظلمانی و غمگین که باور طلوع صبحش را نداشتم.. خدایا… معجزه شد دیدی؟؟؟ به قلم مهاجر بیشتر »
یا نور النور!!!!!! من همیشه از تو نور طلب میکردم.. این تاریکی و ظلمات چه بود؟؟؟ من نخواستم.. چه کسی تاریکی را برایم خواست؟؟ آنقدر در این تاریکی در عذابم که نمیتوانم بگویم تاریکی نثارش.. به قلم مهاجر بیشتر »
اینهمه گنج آویخته بر درخت، اینهمه ریشه در خاک را که میخورَد؟ آدم است که میخورد اینهمه گندم، اینهمه خوشه در باد اینها را که میخورد؟ آدم… دستهای میکائیل از رزق پر بود؛ اما چشمهای آدم همیشه نگران بود دستهایش خالی و دهانش باز میکائیل به خدا گفت:… بیشتر »
دوست دارم در هوایت ماندگاری را هنوز دوست دارم در هوایت پر گشودن را هنوز ای هوایت پُر ز ِ رحمت، پُر ز ِ لطف ای هوایت پُر ز ِ نور و پُر ز ِ نور و پُر ز ِ نور دوست دارم در کنارت تشنگی؛ اما پُر از دلدلدگی دوست دارم در کنارت گشنگی؛ اما پُر از عشق پیشگی ای… بیشتر »
#تولیدی_به_قلم_خودم شعبان از راه رسید.بقچه به دست رسید. او به اندازه ی تمام ماه های قبل در راه بود. چقدر انتظار آمدن را کشید،او منتظر بود که هر چه زودتر برسد. میخواست هر چه زودتر برسد و خیر کثیر برساند. آری خیر کثیر؛ چرا که او تنها نیامده, بقچه ای به… بیشتر »
زمین تشنه است و منتظر، منتظرِ باران، بارانی از جنس رحمت و مهربانی، که سرسبزی و بهار را برساند. زمان تشنه است، تشنه ی لحظه ای ناب، لحظه ای که در آن، از نفس بایستد، از شدت هیجان.. آسمان تشنه است و منتظر، منتظر نوری که بیاید و از تاریکی نجاتش دهد. منتظر… بیشتر »
#تولیدی_به_قلم_خودم دیشب بعد از نماز مُهرم شکست تکه های مُهر در سجاده ام افتاده بود دل من با من گفت که چرا دوری تو؟؟ که چرا بی نوری؟؟؟ مثل این مُهر، مُشتی خاک بودی بعد یک عمر، دعا و زاری بعد یک عمر، خواری قرعه ی کار به نامت افتاد و خدا، کمی از روح… بیشتر »
#تولیدی_به_قلم_خودم همیشه صحبت از مادری منتظر است ولی من می خواهم از پدری منتظر برایتان بگویم… پیرمرد آنجا زیر درختی سبز نشسته و سر در گریبان خوابش برده است. او را می شناسم.. رجب علی نام دارد. سال هاست که منتظر است. درخت کناری اش را می بینی؟؟؟… بیشتر »
#تولیدی_به_قلم_خودم صدای گریه ی نوزادی می آید. خوب گوش کن، می شنوی؟؟ صدای گریه نوزادی از خانه ی غریب الغربا می آید و قند در دل ضامن آهوها آب می شود. نوزادی که با آمدنش، بانو خیزران را از نور کم سوی چراغ اتاق بی نیاز می کند. ببین آن خانه را!!!! چقدر… بیشتر »
#تولیدی_به_قلم_خودم ای کاش هیچ کس دلش مثل غار علیصدر نباشد .. شاید کسی بپرسد غار علیصدر کجاست؟؟؟ و چرا من دعا می کنم که دلش مثل او نباشد.. بزرگی می گوید: غار علیصدر، خیلی تماشایی است. همه چیزش عالی، دمای آب ثابت،دمای هوا ثابت و آب غار، زلال زلال مثل… بیشتر »