ای آنکه داروخانهات هر موقع باز است… من نا خوشم داروی من راز و نیاز است… چشمان من ابر است و هی باران میآید.. اما بگو کی میرود این درد و کی درمان میآید.. شب بود اما صبح آمده این دور و برها.. این رد پای روشن اوست این بال و پرها.. لطفت برایم… بیشتر »
کلید واژه: "کتاب من بیابان همسرم باد"
یک دانه ی کور بی آنکه دنیا را ببیند در لای آجرهای یک دیوار، گم بود در آن جهان تنگ و تاریک با باد و با باران غریبه دور از بهار و نور و مردم بود اما مدام احساس میکرد بیرون از این بن بست آن سوی این دیوار، چیزی هست اما نمیدانست، آن چیست با این وجود او… بیشتر »