خدایا… تعارف کن میوه ی امید را.. در تمام بی کسی هایی که تا عمق استخوانم را میسوزاند.. بیشتر »
کلید واژه: "به قلم خودم"
آه!!!! تو آهِ منی.. از ازل دوستت داشتم.. تا ابد دوستت خواهم داشت.. ای آه!!! وعده ی تو را به دلِ شکسته ام داده ام.. تو را به خون ِ عشقت سوگند!! مرا شرمنده ی او مکن.. بیشتر »
بسم الله. دو دست بالا رفته است، سمت ِ خدا. آن جا را ببین!! چقدر دست ها نورانی هستند، یکی از یکی نورانی تر، آن یکی فکر میکنم دست ِ خدا باشد. آری، دست ِ خداست، دارد کسی را معرفی می کند. به به پیامبر دست ِ جان ِ خود را بالا گرفته است، علی جان ِ پیامبر است،… بیشتر »
همیشه یاد ِ تو ای خدای ِ حبیب!! در یاد ِ من است ذکر ِ خدا خدا خدا، همه فریاد ِ من است منزهی که من از خاطر، گذر دهم یاد ِ تو را چرا که یاد ِ من از تو، نه در حد ِ مقام تو، که به قدر ِ توان ِ من است همین که مرا اذن می دهی تا بخوانم نام ِ تو را همین مرا… بیشتر »
من به پابوسی تو مثل ِ نفس، محتاجم چه به پابوس بیایم، چه نیایم، تو برایم بهترینی همه را سوی ِ حرم، گرد حرم، می خوانی چه بیایم به سمتت، چه نیایم، تو امام ِ هشتمینی دلم ای شاه ِ غریبان..تو را می خواهد. چه مرا دل بدهی یا ندهی، تو مرا دلبر ترینی تولدت مبارک… بیشتر »
اگر ذره ای شوی، به دل ِ سخت ِ سنگ ها بروی و گَرده شوی به دل ِ نرم ِ غنچه ها بروی، باز هم در تیررس ِ نگاه ِ او هستی هر جا باشی او تو را می بیند. هر چه باشی او تو را می خواهد، به احوالات ِ خود بنگر؛ چرا که او تو را برای ِ خود آفریده است. او تو را برای… بیشتر »
نیمه های شب است و چشمانم را برای لختی آرامش بر هم میگذارم، همین که چشم بر هم میگذارم.واااای خدای ِ من!!!! این جا چه خبر است؟؟؟این ها را چه شده؟؟؟همه دارند این طرف و آن طرف می روند، سر به زیر دارند سنگ بر سینه میکوبند، کبوتران را می گویم، کبوتران ِ بقیع،… بیشتر »
بازی ِ قایم با شک شروع شده بود. من سوختم، و حالا نوبت واژگان بود که خود را به جایی امن برسانند و پنهان شوند. من سوختم و باید چشم میگذاشتم، چشم گذاشتم بر روی ِ کتابی با جلد ِ سفید و پُر از واژگان و شمارش را شروع کردم. یک، دو، سه، چهار و …نه، ده.… بیشتر »
در ناکجا آبادم.. احساس خفگی میکنم… در حال زار زدن هستم.. بوی گناه همه جا را فرا گرفته است. نفس عمیق هم دیگر برایم کارساز نیست. نفس عمیق هم که میکشم، باز هم نفس کم می آورم. زمین تنگ شده است، او هم نفس کش ندارد. از تنفس مصنوعی هم کاری که بر نمی آید،… بیشتر »
در طول ِ دوران ِ طلبگی، کابوسی همراه من بوده به نام ِ خرید ِ خودکار که سلاح ِ هر طالب ِ علمی بوده و هست. مقداری از پول تو جیبی ِ بخور نمیر؛ ولی پربرکتی که دو سه ماهی یک بار گیرم می آمد، را باید خرج ِ خرید ِ آن می کردم، چاره ای نبود باید خودکار ِ… بیشتر »
بسم الله مسلم آمد سمت ِ کوفه با دلی پُر ز ِ رَجا مسلم آمد تا بگیرد، بیعت از اشقی ترین ِ اشقیا مسلم آمد تا عیار ِ کوفیان، معلوم کند کوفیان ِ بی مروّت، کوفیان ِ بی حیا او بُوَد دریای ِ غیرت، او بُوَد مست ِ وفا او بُوَد روح ِ شجاعت، او بُوَدمست ِ شهید ِ… بیشتر »
ستاره ی سهیل از قبرستان برگشت، با کلی ناراحتی آمد کنارم نشست، از او پرسیدم چه شده??گفت امروز کسی مرا ستاره ی سهیل نامیده، گفتم: خب ستاره ی سهیل که خوب است چه اشکال دارد؟؟ گفت: اگر داستان آن را بدانی هیچ وقت دوست نداری ستاره ی سهیل باشی. گفتم خب داستانش… بیشتر »
دوست دارم در هوایت ماندگاری را هنوز دوست دارم در هوایت پر گشودن را هنوز ای هوایت پُر ز ِ رحمت، پُر ز ِ لطف ای هوایت پُر ز ِ نور و پُر ز ِ نور و پُر ز ِ نور دوست دارم در کنارت تشنگی؛ اما پُر از دلدلدگی دوست دارم در کنارت گشنگی؛ اما پُر از عشق پیشگی ای… بیشتر »
به صدای ناله حساس شده ام, حتی اگر از ته ِچاه ِ هزار و دویست و پنج متری هم باشد، احساسش میکنم، انگار کسی از جایی دور، دم ِ گوشم ناله می کند. و امشب، صدای ناله ها بیشتر شده است، در گوشه گوشه ی جهان صدای ناله می آید. ناله ی الغوث الغوث تمام شب، در… بیشتر »
یادم آمد آن جمله ی زیبا که روح و روانم را جانی تازه بخشید مال ِ خدا باش مال ِ او بودن روح را صاحب ِ آرامش می کند. بیشتر »
بسم الله العزیز دلم کمی عاقبت به خیری می خواهد. به حال آسمان و ستاره ها و خورشید و..غبطه می خورم. غبطه می خورم؛ چرا که در مسیر عاقبت به خیری هستند. ستاره ها چشمک زنان خیر افشانی می کنند، آسمان دارد بر سر ابر های عاقبت به خیرش دست ِ نوازش می کشد،… بیشتر »
بسم الله نور جشن ستاره ها در حریم آسمان ماه رمضان است و شب. سر و صدایی از آسمان می شنوم، سرم را بالا می گیرم و به آسمان خیره می شوم تا بسا منبع صدا را پیدا کنم. چه خبر شده است؟؟ آسمان همه ی ستارگان، ریز و درشت، کهکشان ها، شهاب ها، همه و همه را برای… بیشتر »
هر جا خواستی سفر کنی، دلتنگی را با خودت ببر. در کنج آلاچیق.. در حرم عشق.. در یکی از گوشه های شش گوشه… در زیر درخت انتظار. هر جا رفتی او را ببر. آخر دلتنگی یعنی کن فیکون، دلتنگی گاهی باعث گشادی دل می شود. گاهی او کن فیکون می کند. دلتنگ که می… بیشتر »
آخرین شبِ ماه شعبان است و من در گوشه ی دنجی در حال خواندن مناجات عشق هستم. مناجات میخوانم و اشک می ریزم. اشک می ریزم و به او می گویم: ای ماه نورم داری می روی؟؟می روی و این دل تنگم را تنها می گذاری؟؟؟ و او هم لبخندی تحویلم می دهد، غمگین است از رفتن… بیشتر »
وقتی به شهر فلان رسیدند..ورودی شهر نوشته بود: خیرین عزیز خوش آمدید.. آن یکی گفت: اگر خیر نبودند، عزیز هم نبودند. بیشتر »
مردی در آب افتاده است، دارد غرق می شود، دست و پا می زند، خدا خدا می کند، هی می گوید خدایا نجاتم بده، خدا هم تنه درخت کوچکی را در مسیرش قرار می دهد تا مرد آن را بگیرد و خود را به خشکی برساند، تنه به مرد می رسد، مرد هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد… بیشتر »