آخرین شبِ ماه شعبان است و من در گوشه ی دنجی در حال خواندن مناجات عشق هستم. مناجات میخوانم و اشک می ریزم. اشک می ریزم و به او می گویم: ای ماه نورم داری می روی؟؟می روی و این دل تنگم را تنها می گذاری؟؟؟ و او هم لبخندی تحویلم می دهد، غمگین است از رفتن… بیشتر »
کلید واژه: "شعبان"
#تولیدی_به_قلم_خودم شعبان از راه رسید.بقچه به دست رسید. او به اندازه ی تمام ماه های قبل در راه بود. چقدر انتظار آمدن را کشید،او منتظر بود که هر چه زودتر برسد. میخواست هر چه زودتر برسد و خیر کثیر برساند. آری خیر کثیر؛ چرا که او تنها نیامده, بقچه ای به… بیشتر »
داستان واقعی (بل تا شابون وه هونه ی مو بره… تا هونه ی مو دَم رو بره..) شابون رَهته بی هونه ی مَش قُلی مهمونی، هونی مش قلی من روستا بی، وَ ای هونیل روستایی وو کاهگلی. یه ماهی بی که کَنگَر خَرده بی لَنگَر انداختهَ بی. از قضا یه شویی، مَش قلی وو… بیشتر »