یا گوش هایم کر شده یا هیچ صدایی از این جهان ِ پر غوغا نمی آید انگار همه سکوت کرده اند برای غم نامه ای که قرار است من بگویم و زار بزنم و تو گوش دهی و دلداری دهی. یا امام عزیزم!! دنیا دیگر تحمل بودنم را ندارد، اگر نتوانم ضریح و حرمت را ببینم. هر سال زیارت… بیشتر »
کلید واژه: "انتظار"
زیر بارانم.. دانه های رحمت بر سر و رویم میبارد دانه های ریز و ناپیوسته جمعه ای دیگر در راه است جمعه ای که شاید ..جمعه ی موعود باشد جمعه ای که در آن..بارانی ببارد درشت دانه و پیوسته بارانی که از رحمت، عشق، شورِ ابدی سرشار است بارانی که مطلق ِ ظلم و بدی… بیشتر »
اگر ذره ای شوی، به دل ِ سخت ِ سنگ ها بروی و گَرده شوی به دل ِ نرم ِ غنچه ها بروی، باز هم در تیررس ِ نگاه ِ او هستی هر جا باشی او تو را می بیند. هر چه باشی او تو را می خواهد، به احوالات ِ خود بنگر؛ چرا که او تو را برای ِ خود آفریده است. او تو را برای… بیشتر »
بازی ِ قایم با شک شروع شده بود. من سوختم، و حالا نوبت واژگان بود که خود را به جایی امن برسانند و پنهان شوند. من سوختم و باید چشم میگذاشتم، چشم گذاشتم بر روی ِ کتابی با جلد ِ سفید و پُر از واژگان و شمارش را شروع کردم. یک، دو، سه، چهار و …نه، ده.… بیشتر »
#تولیدی_به_قلم_خودم شعبان از راه رسید.بقچه به دست رسید. او به اندازه ی تمام ماه های قبل در راه بود. چقدر انتظار آمدن را کشید،او منتظر بود که هر چه زودتر برسد. میخواست هر چه زودتر برسد و خیر کثیر برساند. آری خیر کثیر؛ چرا که او تنها نیامده, بقچه ای به… بیشتر »
#تولیدی_به_قلم_خودم همیشه صحبت از مادری منتظر است ولی من می خواهم از پدری منتظر برایتان بگویم… پیرمرد آنجا زیر درختی سبز نشسته و سر در گریبان خوابش برده است. او را می شناسم.. رجب علی نام دارد. سال هاست که منتظر است. درخت کناری اش را می بینی؟؟؟… بیشتر »