خدایا!!! سخت به شتر دیدی ندیدی ات محتاجم..
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ و مَلائكَتَهُ حَتَّى النَّملَةَ فِي جُحرِها حَتَّى الحوتَ فِي البَحرِ يُصَلّونَ عَلى مُعَلِّمِ النّاسِ الخَيرَ.
إنَّ.. حروف مشبهه
اللّه َ.. اسم آن منصوب به اعراب ظاهری فتحه
و.. عاطفه
مَلائكَتَهُ..عطف به الله.. مضاف الیه مجرور
حَتَّى.. عاطفه
النَّملَةَ.. عطف به ملائکه.. منصوب به فتحه
فِي جُحرِها.. جار و مجرور متعلق به حال محذوف
حَتَّى.. عاطفه
الحوتَ.. عطف به نمله.. منصوب به فتحه
فِي البَحرِ.. متعلق حال محذوف
يُصَلّونَ.. جمله خبر برای إن محلا مرفوع
عَلى مُعَلِّمِ… متعلق به یصلون
النَّاسِ.. مضاف الیه مجرور. محلا منصوب مفعول به 1
الخَيرَ.. مفعول به 2.. منصوب به فتحه ظاهری
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند و فرشتگانِ او و حتى مور در لانه اش و حتى ماهى در دريا، بر كسى كه به مردم خير و خوبى بياموزد درود مى فرستند.
خدایا از تاریکی ما بکاه
و بر نور ما بیفزا..
ای آنکه داروخانهات هر موقع باز است…
من نا خوشم داروی من راز و نیاز است…
چشمان من ابر است و هی باران میآید..
اما بگو کی میرود این درد و کی درمان میآید..
شب بود اما صبح آمده این دور و برها..
این رد پای روشن اوست این بال و پرها..
لطفت برایم نسخه پیچید.
یک شیشه شربت آسمان..
یک قرص خورشید..
یک استکان یاد خدا باید بنوشم..
معجونی از نور و دعا باید بنوشم..
الی الایام القادمه
أرجواکی مری بسلام فقلوبنا متعبه
به روزهای ِ پیش ِ رو:
(خواهش میکنم
به سلامتی بگذرید
که قلب هایمان خسته است.)
افلاطون میگفت:
مهمترین نیاز ما ریاضی و املاء نیست، این است که یاد بگیریم چگونه آدم خوبی باشیم.
کتاب بزرگ اندیشیدن
«-وماذا فعلتَ بأولئك الذين خيّبوا ظنّك؟
+لا شيء، اعتبرتهم وكأنّهم لم يكونوا ومضيت…!»
«-با آنان که ناامیدت نموده بودهاند چگونه تا کردی؟
+هیچ ،گذشتم ، انگار که هرگز نبودهاند…!»
تو از کسانی که اذیتت کرده اند بگذر!
تا خدا هم کاری کند که کسانی که اذیتشان کرده ای از تو بگذرند..
حاج آقا دولابی
یک دانه ی کور
بی آنکه دنیا را ببیند
در لای آجرهای یک دیوار، گم بود
در آن جهان تنگ و تاریک
با باد و با باران غریبه
دور از بهار و نور و مردم بود
اما مدام احساس میکرد
بیرون از این بن بست
آن سوی این دیوار، چیزی هست
اما نمیدانست، آن چیست
با این وجود او مطمئن بود
این گونه بودن زندگی نیست
هی شوق پشت شوق در دانه رقصید
هی درد پشت درد در دانه پیچید
و دیگر او در آن تن کوچک نگنجید
قلبش ترک خورد
و دستی از نور
او را به سمت دیگری برد
وقتی که چشمش را به روی آسمان وا کرد
یک قطره خورشید
یک عمر نابینایی او را دوا کرد
او با سماجت
بیرون کشید آخر خودش را
از جرز دیوار
آن وقت فهمید
که زندگی یعنی همین کار.
عرفان نظر آهاری
10 نکته بسیار مهم درباره مفعول فیه
1 - از بین ظروف برخی مبنی هستند و غیر از مفعول فیه هیچ نقشی ندارند بجز زمانی که حرف جر به اول آنها بیاید:
“حیثُ، الان، لمّا، أین، متی، امسِ، اذا لدن"
مثل:
«هبْ لنا من لدنک»
2 - کلماتی؛
مثل:
«دائماً، اخیرا، غالبا، فورا"، إحیانا، ابدا» همواره مفعول فیه هستند.
3 - فقط عده ای از ظروف هستند که علاوه بر مفعول فیه بودن میتوانند نقش دیگری بپذیرند:
«یوم، ایّام، لیل، لیالی، لحظة، لحظات، سنة، سنوات، ساعة، ساعات، أسبوع، شهر»
4 - کلمه «عند » هم می تواند مفعول فیه زمان و هم مکان باشد و این باتوجه به مضاف الیه اش مشخص می شود و سه حالت دارد:
الف )- «عند+ ضمایر متصل منصوبی » مثل: عندنا
دراین صورت ظرف مکان است.
ب)- «عند+ اسم شخص و یا مکانی بشود» مثل: “عند المکتبة”
در این صورت بازهم مفعول فیه مکان است.
ج)-در سایر موارد «عند+ غیر از موارد بالا شود» مثل: عند الصباح
در این صورت مفعول فیه زمان است. و
یا
مثل:
« عند المعصیة»
که باز مفعول فیه زمان است.
5 - اعدادی که بر وزن فاعل می آیند و تنوین نصب می گیرند و معادل اعداد ترتیبی در فارسی هستند، در عربی مفعول فیه زمان می باشند؛
چون ترتیب زمانی را نشان می دهند:
اولا، ثانیا، ثالثا، رابعا، …..
6 - اسم تفضیل و اسماء اشاره اگر بعد از آنها کلمات ظرف بیاید، خودشان مفعول فیه هستند.
مثال:
طالعت دروسی “اکثر” الایام.
لم اذهب الی المکتبه “هذا” الیوم
7 - تمام ظرف ها دائم الاضافه اند؛ یعنی بعد از آنها مضاف الیه می آید، به شرطی که ال و تنوین نداشته باشند و مبنی هم نباشند.
مثال:
عین کلمه “یوم” دائم الاضافه؟
1 - الیوم 2 - یوما”
3 - فی الیوم 4 - یوم
جواب: گزینه 4
8 - کلمه “لما” در اول فعل ماضی ظرف زمان و معادل نقش اصلی “مفعول فیه” است و ترجمه اجباری قید زمان دارد. یعنی به صورت “هنگامی که، وقتی که، زمانی که، … ” ترجمه می شود.
مثال:
لما ذهبت الی المدینه رایت طبیبا حاذقا…
هنگامی که به شهر رفتم، …
کلمه “لما” در اول فعل مضارع هم می تواند به صورت مفعول فیه به کار رود؛
به شرطی که جارمه نباشد، یعنی پایان فعل را مجزوم نسازد:
لما یدرس المعلم جیدا، یجب علینا نستمع له جیدا!
“هنگامی که معلم به خوبی درس می دهد، باید به خوبی به او گوش بدهیم!”
9- کلمه “هناک” در وسط عبارت و بعد از یک فعل، نقش “مفعول فیه” می پذیرد، و به صورت “آنجا” ترجمه می شود؛ ولی در اول جمله اگر بعد از آن یک اسم قرار گیرد، نقش “خبر مقدم” می پذیرد و در این صورت باید به صورت “وجود دارد” ترجمه شود.
مثال:
رایت صدیقی هناک:
دوستم را در آنجا دیدم.
(هناک) - مفعول فیه
هناک مساجد فی اصفهان.
مساجدی در اصفهان وجود دارد.
(هناک) - خبر مقدم؛ شبه جمله.
نکته مهم:
اگر قبل از “هناک” فعل منفی “لیس” واقع شود؛ به صورت فعل “وجود ندارد” ترجمه می شود:
لیس هناک حد لحاجات الانسان…..
“حدی برای نیازهای انسان وجود ندارد…”
10 - در مبحث مشتقات اسم زمان و مکان بر وزن های (مفعل، مفعل و مفعله) می آید. این اسم ها هم می توانند در نقش مفعول فیه بیایند؛ به شرطی که؛
اولا: منصوب باشند؛
ثانیا: هم ریشه با فعل اصلی عبارت باشند.
مثال:
جلست “مجلس” العلماء:
در مجلس دانشمندان نشستم.
ذهبت “مذهب” العشاق:
به شیوه (به راه) عشاق رفتم.
مواظب باشیم دلمان جایی نرود که اگر رفت بازگرداندنش کار سختی است و گاهی محال است. اگر برگردد معلول و مجروح و سرخورده باز میگردد.
مراقب باشیم دل آرام، سربه هوا و عاشق پیشه است و خیلی سریع انس میگیرد.
اگر غفلت کنیم میرود و خودش را به چیزهای بی ارزش وابسته میکند.
حال که انسان اشرف مخلوقات است، باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایسته این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود، باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمئن رفتار کند.
امسال توفیق خادمی امام حسین علیه السلام نصیبم شد..غرفه نقاشی و کاردستی داشتیم..
از دختر عراقی خواستم برای امام نامه ای بنویسد..
نوشت.. نامه اش خیلی دلنشین بود و در عین حال اشکم را درآورد.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا سیدی!! یا صاحب الزمن!!
سابقی انتظرک مهما طال الزمان و ستبقی داخل روحی و نفسی.. یا سیدی و یا حبیبی.
اللهم عجل ثم عجل لولیک الفرج فقط
هلکت ارواحنا من شدة الانتظار
العجل العجل
زینب عدنان 13 ساله.. عراق
پ. ن: موکب حضرت زینب سلام الله علیها،، عمود 162
استان کهگیلویه و بویراحمد
زیارت امام حسین علیه السلام حق الله است. این عین روایت است در کامل زیارت دارد، اگر کسی تمام عمرش زیارت حج برود یعنی از زمانی که بالغ می شود، هیچ حجی از او فوت نشود مثلاً ۶۰ تا حج رفته، ولی کربلا نرفته است، حقی از حقوق رسول الله را ترک کرده است، زیارت امام حسین فریضه است.
قـالَ أَبُوعَـبدِاللّه عليه السلام: لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ دَهْرَهُ ثُمَّ لَمْ يَـزُرِالْحُسَـيْن بْنَ عَلِىٍّ عليه السلام لَكانَ تارِكا حَقّا مِنْ حُقُوقِ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله لاِ?َّ حَقَّ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَريضَةٌ مِنَ اللّه تَعـالى، واجِبَـةٌ عَـلى كُلِّ مُسْـلِمٍ.(وسائل الشيعه، ج10، ص333)
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر يكى از شما تمـام عمرش را احرام حج بندد، امّا امام حسين عليه السلام را زيـارت نكند، هرآينه حقّى ازحقوق رسول خدا صلي الله عليه و آله راترك كرده است چرا كه حق حسين عليه السلام فريضـه اى است الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.
روایت بعدی می فرمایند: اگر کسی هزار حج برود، روایت بالا میگفت اگر کل عمرش زیارت حج برود، ولی در این روایت می فرمایند: هزار تا زیارت حج برود، ولی زیارت کربلا نرفته، حقی از حقوق الله را ترک کرده است.
قال الصادق علیهالسلام:
لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ أَلْفَ حِجَّةٍ ثُمَّ لَمْ يَأْتِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليهما السلام) لَكَانَ قَدْ تَرَكَ حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّهِ تَعَالَى
اگر يكى از شما هزار مرتبه به حج رود ولى به زيارت قبر حضرت حسين بن على عليهما السّلام نرود، مسلّما حقّى از حقوق خداوند تعالى را ترك كرده است. (کامل الزیارات باب ۷۸ ح۶)
امام حسین علیه السلام و زیارتش حق الله است که از پشتوانه این زیارت میتوان امید به نجات از حق الناس و بقیه حقوق الهی را داشت.
اگر در کلامی، #مفعول_به نبود، یکی از این سه مورد #نائب_فاعل میشود:
1 مصدر: هنگامی که
برای مصدر، #صفت بیاید؛ مانند نُصِرَ نصرٌ عزیز.
یا مصدر برای بیان نوع باشد؛ نُصِرَ نصرُ الأمیر.
یا مصدر برای تعیین عدد باشد؛ نُصِرَ نَصرَتان
2 ظرف: هنگامی که:
برای ظرف، صفت بیاید؛ مانند سُهِرَتْ لیلَةٌ کامِلةٌ.
یا اضافه به اسمی شود؛ مانند جُلِسَ أمامُ الأستاذ.
یا ظرف، عَلَم باشد؛ مانند صِیمَ رمضانُ.
3 مجرور به حرف جر(به جز حرف لام جر)؛ مانند مُرّٕ بالحدیقة.
بر خلاف «وُقِفَ لك» که حرف جر، «لام» است. در این جا، ضمیری در وُقِفَ مستتر است که به مصدر(وقوف) برمیگردد.(ترجمه: ایستادن برای تو انجام شد.
منبع: صدی من الهدایه فی نهج البلاغه، ص ۵۱
در برخی موارد، وزن های صفت مشبهه و اسم مبالغه مشترک است. برای تشخیص وزن اسم مبالغه و صفت مشبهه به روش زیر عمل می کنیم:
ابتدا اسم فاعل آنها را می سازیم بر وزن فاعل (ثلاثی مجرد) اگر آن کلمه ساخته شده کاربرد و معنی نداشت صفت مشبهه است.
اما اگر اسم فاعل آن کاربرد داشته باشد اگر معنایش با خود کلمه یکی باشد اسم مبالغه است در غیر اینصورت صفت مشبهه است. مثال :
عزیز ——-> عازِِز ——-> صفت مشبهه
صَبور ——-> صابر ——-> اسم مبالغه
کَفُور ——-> کافِر ——->اسم مبالغه
حَکیم (دانا) ——-> حاکِم (فرمانروا) ——-> صفت مشبهه
صَدیق (دوست) ——-> صادِق (راستگو) ——-> صفت مشبهه
صَدُوق ——-> صادِق ——-> اسم مبالغه
منبع. صرف و نحو کاربردی
غیر اخلاقیترین عادت بشر این است که مدام و بیوقفه، درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند، قضاوت میکند.
کتاب وصیت تحریف شده
نوشته میلان کوندرا
این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارتهاست…
ثارالله یعنی خدا خون خواه تو است
و انتقام تو را می گیرد
کتاب خون خدا
علی صفایی حائری
نگاه نکن که عصیان کوچک است
ببین چه کسی را معصیت کرده ای
و نگاه نکن که طاعت بزرگ است
ببین آن را برای چه کسی آورده ای
علی صفایی حائری
گاهی دیدن بعضی چیزها..
زخمی به آدم میزند که جای آن زخم تا ابد می ماند..
دیدن بعضی ها هم.. مثل سر بریده ی دودیِ پدر…دیگر زخم نیست، داغ است داغ..
داغی که تا ابد ماندگار است و تا ابد داغ می ماند..
“تا ابد ماندگار است” با “تا ابد داغ می ماند” فرق دارد..
دومی یعنی داغی که هرگز سرد نمی شود.
رقیه داغ دید.. و هنوز هم سرد نشده..
پ.ن1. بر روح گرانقدر ایشان صلوات (سلام الله علیها)
پ.ن2. آقا به حرمت بانوی داغدار سه ساله.. قلبم داره میسوزه … نگاهم کن
دست از سرم بردار من بابا ندارم
زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم
گیسو سپیدم احترامم را نگهدار
سیلی نزن من با کسی دعوا ندارم
باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی
من هیچ کس را بین این صحرا ندارم
زیبایی دختر به گیسوی بلند است
مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم
این چند وقته از در و دیوار خوردم
دیگر برای ضربه هایت جا ندارم
تا گیسوانم را ز دستانت درآرم
غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم
گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد
خسته شدم میلی به این دنیا ندارم
گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم
گوشی برای گوشواره ها ندارم
شیرین زبان بودم صدایم را بریدند
آهنگ سابق را به هر آوا ندارم
در پیش پایم نان و خرما پرت کردند
کاری دگر با شام و شامی ها ندارم
با ضربهٔ پا دنده هایم را شکستند
کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم
نشناختم بابا تو را تغییر کردی
امشب دگر راهی به جز افشا ندارم
گویی تنور خولی آتش داشت آن شب
خیلی شده ترکیب رویت نامرتب
شاعر:قاسم نعمتی
دیدی چٍقدَر زدند من را؟
در کلّ سفر زدند من را
هر وقت شکست چوبٍ نیزه
با تیر و سپر زدند من را
بابا، جلوی رباب عمداً
با تیرِ سه پر زدند من را
دارم اثری ز تازیانه
بر کتف و کمر… زدند من را
یک زجر بسم نبود انگار
هفتاد نفر زدند من را
ما بعد تو خواب هم نداریم
شب تا به سحر زدند من را
دور و بر ما شلوغ کردند
در بین گذر زدند من را
پهلوم شکست لحظه ای که
بر کوبه ی در زدند من را
صد بار به سنگِ روی دیوار
با صورت و سر زدند من را
دیدند یتیمم و اسیرم
دختر وَ پسر زدند من را
گهگاه برام گریه کردند
با دیده ی تر زدند من را
بدجور دلم شکست، وقتی
پیش تو پدر، زدند من را
ایامِ کنار تو چه خوش بود
انگار نظر زدند من را
دور سر تو شراب خوردند
آتش به جگر زدند من را
با چوب لب تو را شکستند
بر سینه شرر زدند من را
آثارِ عمو نداشتن بود
اینقدْر اگر زدند من را
وحید محمدی
عمدا کسی را با قهر، سکوت و یا محروم کردن از محبت تنبیه کردن، واکنش اشخاص نابالغ است
کتاب چگونه حال خودمان را بهتر کنیم
نیکول لپرا
قهر، معنی اش این است که؛ اگر کاری خلاف میل من انجام دادی هستی ات را نادیده خواهم گرفت.
من به مُردن فکر نمی کنم
چون عاقبت شهید خواهم شد
شهید دانیال صفری
و اگر حقیقت را بخواهی
روز عاشورا هنوز به شب نرسیده
سید مرتضی آوینی
عاشورا روزی است که در آن، کسانی که همه چیزشان و همه رویاهاشان از دست رفته بود زمام امور را به دست گرفتند، این است که فرح و تبرک ایشان در لحظه ای است که حسین را به خاک می اندازند.
کتاب خون خدا
علی صفایی حائری
شیوهی ترجمهی فعل مجهول «متعدّی به حرف جر»:
فعل «وَقَعَ» را به مصدرِ آن فعل اسناد میدهیم.
به بیان دیگر مصدر فعل مجهول را فاعل مادّهی «وقع» قرار میدهیم.
مثالی میزنیم تا روشن بشه:
«جُلِسَ عَلَی الکرسي»⬅️ «وَقَعَ الجُلُوسُ علی الكرسي»
ترجمه: نشستن روی صندلی صورت گرفت یا واقع شد.
«ذُهِبَ بسعیدٍ»⬅️ وَقَعَ الذهاب بسعیدٍ»
ترجمه: بردن سعید، صورت گرفت.
منبع: صرف کاربردی، ص ۳۸