نمی دانستم چرا می خواهم بگریم، ولی می دانستم اگر کسی نگاهم کند یا با من حرف می زد، یک هفته تمام گریه می کردم مثل لیوان آبی که لبریز است و در محل نا آرامی قرار دارد.
حباب شیشه
سیلویا پلات
موضوع: "پاراگراف طلایی"
خدایا!!! کدامین دل را در کجای دنیا شکسته ام
که این چنین دلشکسته ام؟؟؟
به قلم مهاجر
بخشش، در ریشهایترین معنایش، یعنی دادنِ چیزی به کسی که آن چیز را نیاز دارد اما خودش نمیتواند آن را داشته باشد. طبق درک عامه، این یک چیز مادی است: ما از اساس با شنیدن لفظ «بخشندگی»، دادنِ پول در ذهنمان تداعی میشود.
درباره خوب بودن آلن دوباتن
علت اینکه دنیا در حال حاضر به چنین وضع اسفناکی افتاده این است که همه کارشان را نیمه کاره انجام میدهند؛
افکارشان را نیمه کاره بیان میکنند و گناهکار بودن یا پرهیزگار بودنشان هم نیمه کاره است.
ای بابا، تا آخر برو و محکم بکوب و نترس، موفق خواهی شد.
خداوند از نیمه شیطان بسیار بیش از شیطان تمام عیار نفرت دارد.
زوربای یونانی. نیکوس کازانتزاکیس
یا حسین ابن علی
خون گرم ِ تو هنوز
از زمین می جوشد
هر کجا باغِ گلِ سرخی هست
آب از این چشمه ی خون می نوشد
کربلایی ست دلم!!!
هوشنگ ابتهاج
ما را مثل عقرب بار آورده اند؛مثل عقرب!
ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است.وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!
کلیدر - محمود دولت آبادی
پدرم که درگذشت سه ماهِ تمام بی اختیار، زار می زدم، بر فرد از دست رفته، بر پدری که دلش از چوبی که می تراشید نرم تر بود اشک می ریختم. ولی بخصوص گریه ام از آن رو بود که به او نگفته بودم دوستش دارم، روزی که اشک هایم را پاک میکردم، آدمی دیگر شده بودم، نمی توانستم با کسی مواجه شوم و به او نگویم که دوستش دارم. نخستین کسی که این اعلام به او صورت گرفت، دوستم موشه بود
*چرا چنین چیزهای احمقانه ای می گویی؟
*حرف احمقانه ای نمیزنم. به تو میگویم که دوستت دارم
*آه عیسا حماقت نکن
*ابله، خرف، احمق* هر شب با انبانی از اهانت های تازه به خانه بازمیگشتم مادرم کوشید برایم توضیح دهد که قانونی نانوشته وجود دارد که انسان را به خاموشی در باب احساس هایش ناگزیر میکند
*کدام قانون؟
*آزرم
*ولی… مادر!! برای این که به دیگران بگوییم دوستشان داریم وقتی باقی نیست که بخواهیم تلف کنیم. ممکن است همه بمیرند مگر چنین نیست؟
زمانی که چنین میگفتم مادرم خاموش، اشک میریخت، دست نوازش به موهایم می کشید تا به فکر هایم آرامش ببخشد
**عیسای کوچک من!! نباید بیش از حد مهر ورزید، وگرنه رنجِ بسیار خواهی برد.
کتاب انجیل های من
اریک امانوئل اشمیت
اگر هزاران نفر دوستت داشتند
من یکی از آن ها بودم
اگر یک نفر دوستت داشت
من او بودم
اگر هیچ کس دوستت نداشت
من مرده ام
نامه هایی به میلنا اثر فرانتس کافکا
مودب نبودن همیشه بد نیست، گاهی شاید بهتر باشد برخی با آدم بی نزاکت باشند. دست کم آدم را از مصیبت دوست داشتن شان نجات می دهند.
کتاب جوان خام
فئودور داستایفسکی
هلیا!
احساس رقابت، احساس حقارت است.
بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.
من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر میدارم.
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست.
بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود.
تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.
من این را بارها تکرار کردم هلیا!
نادر ابراهیمی - بار دیگر شهری که دوست می داشتم
هر وقت دیدی برده اندت بالا و دارند بادت می کنند، بدان که روزگار از دست آویزانت کرده است به قناره که پوستت را بکند.
قیدار.. رضا امیر خانی
عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما…
خدا عاشقی است که حتی دوست ندارد، اسم معشوقش را کسی بداند…
به او می گوید:
رجل!
صفحه ی 293
کتاب : قیدار / نویسنده : رضا امیرخانی
برای یک چینی چیزی حیرت آورتر از آن نیست که مجسمه زنی را بر بلندای بندر نیویورک قرار داده اند.مخصوصا اگر به او بگویند این تندیس نه مظهر جنس زن که نشانه ی آزادی است!او هرگز نخواهد توانست درک کند که در غرب، اندام یک زن می تواند مظهر صلح و عدالت و آزادی به حساب بیاید…
کتاب جنس ضعیف
برای خانه ی سوخته، باز، شاید بشود خانه ای بنا کرد.
دل سوخته را بگو چه کنیم؟
آتش بدون دود / جلد هفتم - نادر ابراهیمی
ما در زندگی خود به《کم ها》قانع شده ایم ، تمام زندگی ما به یک حساب بانکی و دو تا خانه و یک ماشین و یک زن و چند بچه و … ختم شده است . تمام《عمر خود را می دهیم》تا همین ها را بدست آوریم و در نهایت هم آنها را می گذاریم و جدا می شویم ، در حالی که تمام دعوت انبیاء این است که :(أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻝ ﺧﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﻣﺘﺎﻉ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﺧﺮﺕ ﺟﺰ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﻧﻴﺴﺖ) .
به خدا قسم بهره های زندگی دنیا خیلی کم است ! همه انبیاء الهی آمدند و ما را صدا زدند ، فریاد زدند ، شمشیر زدند ، زمین گیر و زندانی شدند و فرقشان شکافته شد که به کم ها قانع نشوید ! این دنیا کم است ، آدمی برای زندگی هفتاد سال نیست ، اما ما دعوت آنها را ندیده و فریاد آنها را نشنیده گرفتیم ؛ چرا که زمین گیر و به دنیای کم قانع شده ایم .
اخبات ، علی صفایی حائری ، ص ۳۵۶
مهمترین چیز در زندگی چیست؟ اگر این سوال را از کسی بکنیم که سخت گرسنه است، خواهد گفت غذا. اگر از کسی بپرسیم که از سرما دارد می میرد، خواهد گفت گرما. و اگر از آدمی تک و تنها همین سوال را بکنیم، لابد خواهد گفت مصاحبت آدم ها. ولی هنگامی که این نیازهای اولیه برآورده شد، آیا چیزی می ماند که انسان بدان نیازمند باشد؟ فیلسوفان می گویند بلی. به عقیده آن ها آدم نمی تواند فقط دربند شکم باشد. البته همه خورد و خوراک لازم دارند. البته که همه محتاج محبت و مواظبت اند. ولی از اینها که بگذریم، یک چیز دیگر هم هست که همه لازم دارند و آن این است که بدانیم ما کیستیم و در اینجا چه می کنیم.
– دنیای سوفی اثر یوستین گردر
بسیاری از افراد معتقدند هنگام مواجهه با مرگ، تغییرات ماندنی و چشمگیر در آنان بیشتر میشود. وقتی حدود ده سال روی بیمارانی که به علت سرطان رودرروی مرگ قرار گرفته بودند، کار کردم، متوجه شدم بسیاری از آنها به جای اینکه تسلیم یاس و ناامیدی شوند، به نحو شگفتانگیز و مفیدی متحول میشوند. زندگی خود را با رعایت حقتقدمها دوباره برنامهریزی میکنند و دیگر به چیزهای بیاهمیت بها نمیدهند. قدرت نه گفتن پیدا میکنند و کارهایی را که واقعا دوست ندارند انجام نمیدهند. با افرادی که دوستشان دارند صمیمانهتر ارتباط برقرار میکنند. آنها از حقایق اساسی زندگی، تغییر فصول، زیبایی طبیعت و آخرین کریسمس یا سال جدیدی که پشت سر گذاردهاند، از صمیم قلب قدردانی میکنند.
حتی بعضی از افراد با نگاه جدیدی که به زندگی پیدا کرده بودند، میگفتند ترس آنها از مردم کمتر شده است، قدرت ریسک بیشتری پیدا کردهاند و از بابت طردشدگی، کمتر نگرانند. یکی از بیمارانم اظهارنظر خندهداری میکرد: “سرطان، روانرنجوری را درمان میکند.”
بیمار دیگری میگفت: “حیف که تا حالا منتظر ماندم. حالا که سراسر بدنم را سلولهای سرطانی فرا گرفته، تازه یاد گرفتم چطور زندگی کنم!”
– خیره به خورشید نگریستن اثر اروین د یالوم
لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخِ سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزار تا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد.
عرفان نظر آهاری
من گاهی از شدتِ وضوح ِخداوند در کودکان، پُر از هراس میشوم و دلم شروع می کند به تپیدن…دلم آن قدر بلند بلند می تپد که بُهتزده می دَوَم تا از لایِ انگشتانِ کودکان خداوند را برگیرم…
منبع.. رویماهخداوندراببوس- مصطفیمستور
به خدا قسم! خدا آنقدر غنی و حمید است، که وقتی فقر و انکسار تو را ببیند، سرشارت میکند و اصلا هم نگاه نمیکند که عذر بخواهی. توبیخت هم نمیکند که بسوزی؛ “وَاعفُ عَن تَوبیخی بِکرَمِ وَجهِک". کرامت او در حدی است، که اصلا نگاه نمیکند تا از او عذر بخواهی. خیلی مهربان، خیلی نزدیک، خیلی سمیع و مجیب و محب است.
منبع.. اخبات - علی صفایی حائری
حدود فصل بهار بود
در جاده ای حرکت می کردم و درختانِ دو طرف آن را که از شکوفه پر شده بودند، می دیدم.
احساس شرمندگی می کردم که بهار ها از عمرم گذشته، ولی هنوز شکوفه نداده ام، هنوز عقیم و خسته و مفلوک مانده ام.
پس کجاست بارِ من؟؟ کجاست باری که بتوانم آن را پیش خدا ببرم؟؟
وقتی انسان نعمتی را پیش زن و بچش می برد، آنها تنها می گویند بارک الله، ولی اگر همین نعمت ها را پیش خدا ببرد، خدایی که خودش منعم است و به این ها نیازی ندارد، او می پرسد که با این نعمت ها چه کردهای؟؟؟ عمر خود را در چه راهی مصرف کرده ای؟؟
این دل، این چشم و این گوش و.. که به تو دادم، آلوده نبود، پس کجاست آن تواناییهایی که باید به دست میآوردی؟؟؟
اخبات، ص 94
من چه سهمى گرفته ام و چه ميراثى برداشته ام؟ آيا از عاشورا ى حسين و از كربلا ى حسين، سهمى داشته ام؟
▪️چه چيزى براى چه كسى از عاشورا باقى مانده است؟ آيا حاصل عاشورا، شتك خون و زخم هاى باز و داغ هاى درد و خيمه هاى مبهوت و اسيران آزاد و پيام هاى رساست، و از آن طرف حاصل عاشورا، فتح شكست و غنيمت هاى پشيمان و حكومت هاى محكوم است؟
▪️درست است كه عاشورا لعنت و سلام را آورد و نفرين و سلام را تقسيم كرد، ولى من هر سال حساب مى کنم كه چه سهمى گرفته ام و چه ميراثى برداشته ام؟ آيا از عاشورا ى حسين و از كربلا ى حسين، سهمى داشته ام؟
▪️وارث، قرابت مى خواهد. قرابتى بدون حائل و بدون مانع. فرزندى كه قاتل پدر باشد، ارث نمى برد. فرزندى كه كافر باشد از مسلمان ارث نمى برد. آيا من حسين را نكشته ام؟ آيا من از آنچه كه فهميده ام، چشم نپوشيده ام و كفر نورزيده ام؟
اگر من به ولايت حسين نرسيدم، اگر ابوّت اولياء را نخواستم، اگر فرزند دنيا و يا بدتر بنده ى دنيا شدم و دين در وجود من شكل نگرفت و تنها بر زبانم نشست، آيا با حسين قرابتى دارم؟ آيا از عاشورا ارثى مى برم و سهمى مى گيرم؟
وارثان عاشورا | ص ۲۵۴
حسین اندازه میشناسد
▪️راستى كه حسين، گل گل عشق است. حسين آتش عشق است. حسين ساقى، حسين جام، حسين هستى، حسين مى، حسين شور و شعور است، زندگى است، لطف است، خبير است، دقيق است.
▪️حسين اندازه مى شناسد، براى همه حساب باز مى كند براى خدا، براى دين خدا، براى عالِم، براى جاهل، براى دشمن، براى دوست، براى اهل بيت، براى اصحاب، جلوتر بيا! براى استخوان هاى نرم شيرخوارش و براى دل مادرش حساب كرده است، مگر او را پنهانى در پشت خيمه ها دفن نكرد؟ مگر براى پاهاى كوچك بچه ها، تيغ هاى بيابان را نشكست و خارهاى اطراف خيمه ها را نكند؟!
▪️مگر براى اينكه عريان نماند و چشم زينب بر تن چاك چاك و عريان او ننشيند، لباس كهنه به تن نكرد؟ مگر براى نگهدارى كاروان اسارت، دل زينبِ دل سوخته را، دريا نساخت؟ مگر صبر و حلم و صلابت را در جام زينب نريخت؟
▪️مگر زبان در كام على اكبر نگذاشت؟ مگر باكام سوخته و تفتيده ى خود كام على اكبر را شيرين و سرشار نكرد؟ مگر بر شيار لبهاى خشك او گلهاى رضا وتسليم و عبوديت، نشكفت؟
اگر ولی به ما پُستی را محول کرد که بروید نیروها را مثلا بررسی کنید و ما آمدیم با این امید. و بعد دیدیم هیچ کس نماند. خیلی حرف است، خدا شاهد است من با ۱۸ هزار نفر بایستم برای نماز، بعد سلام که میدهم پشت سر من کسی نباشد که حتی کوچههای کوفه را به من نشان بدهد.
این چه استقامتی میطلبد؟
نبازد خودش را… فرار نکند.
إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ
(به راستی كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند)
این حقیقت است. ما کداممان این توان را داریم، در دور از ولیای که میدانیم در دام افتاده، محاصره شده، نبازیم، نبازیم خودمان را.
رنجمان رنج خودمان نباشد.
اشکمان، اشک خودمان نباشد.
و آخرین گریهای که دارد مسلم علیهالسلام میگویند گریه میکند بالای شمسالعماره(دارالاماره)
میگویند وقتی تو که این کار را شروع کردی گریه ندارد.
[میفرماید] گریهام بر خودم نیست، بر حسین علیهالسلام است که رو به جمعیتی میآورد که با او نیستند.
سرفراز کنیم خدا شاهد است وقتی که دشمن عظمت مسلم ع رو ببیند تن او را ولو به خاک و خون بکشد، به کوچههای کوفه بیندازد، دست بچهها بدهد، آن روح تمامی دل آنها را مسخر میکند. حتی اگر به لبهای او چوب بزنند خون بیاید وقتی آب بهش میدهند میخواهد آب بخورد در آخرین لحظهها همه آب پر از خون میشود از خوردن آب منصرف میشود.
این هم تأسی مسلم است به اباعبدالله …
.؛انسان خوبى را مىيابد و با زمينههاى عادت و آموزش و تجربه، خوبى چيزى را شهود مى نمايد؛ «انَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهيد» و با اين شهادت و معرفت، عشق به خوبى ضميمه مى شود؛ «انّه لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَديد».
▪️و با اين تركيبِ شهادت و عشق، عمل تحقق مىيابد. مىگوييم: هذا خير (اين خير است)، احبُّ الخير (من خير را دوست دارم)، افعلُه (آن را انجام مى دهم). اين گونه شناخت و عشق و عمل، به هم گره مى خورند.
▪️البته در مقام عمل، عشق به تنهايى كافى نيست؛ كه عشق شديد مى خواهيم؛ «الَّذينَ آمَنُوا اشَدُّ حُبّاً للَّهِ». كسانى كه حسين را دوست دارند، ولى گندم رى را بيشتر مى خواهند، دستهاشان به خون حسين (ع) رنگين خواهد شد. و بالاتر از عشق شديد، تمرين هم مى خواهيم و تدريج هم مى خواهيم. با اين تحليل، بريدگى جهان بينى و ايدئولوژى و جدايى ارزش و دانش بى اساس مىشود.﮺
از وحدت تا جدایی | ص ۱۱