دردانه غریب الغربا
#تولیدی_به_قلم_خودم
صدای گریه ی نوزادی می آید. خوب گوش کن، می شنوی؟؟ صدای گریه نوزادی از خانه ی غریب الغربا می آید و قند در دل ضامن آهوها آب می شود.
نوزادی که با آمدنش، بانو خیزران را از نور کم سوی چراغ اتاق بی نیاز می کند.
ببین آن خانه را!!!! چقدر نورانی شده است. آن جا نوری داشت و با آمدن این نوزاد، نور علی نور شد.
آری جواد الائمه به دنیا آمد، خوش به حالش، عجب پدری!!! عجب مادری!!! پدر آدم ضامن آهو ها باشد و خوش به حالش نباشد؟؟ نه نمی شود.
آری خوش به حالش؛ چرا که عزیز دردانه امام رضا است و ما کشته مرده ی یک نگاه.
یا جواد الائمه برایت می نویسم، و تولدت را تبریک می گویم، جوادم!!تولدت مبارک.
می خواهم بگویم، درد دل کنم.
درد دلم این است که دوستت دارم، چرا که امامم هستی، دردانه امام رضایم، هستی.
ای جوان ترین امام شهیدم، درد بی درمانی گرفته ام، حالم خوب نیست، خسته شده ام، از گناه، دروغ، ریا، نا امیدی، غیبت، چه کنم؟؟؟؟ به دادم برس نفسم دیگر بالا نمی آید.
امامم!!! تو جواد هستی، چه شد که جواد لقب گرفته ای؟؟ حتما جود و مهربانی ات آن قدر فرا گیر شده که ملقب شده ای به جواد.
دلم کمی جود و کرمت را می خواهد، برای این نفس در سینه حبس شده ام چاره ای کن. چه کنم؟؟ به دیار ارباب بی سر پناهنده شوم خوب است؟؟
آری باید فرار کنم به سمت حسین(ع) بروم.
حسین دوای درد بی درمان است..
فرم در حال بارگذاری ...