خدایا میدانم زمان زیادی است به درگاهت دعا نکرده ام، راستش مطمئن نیستم هنوز به حرف هایم گوش میکنی یا نه، اما حال و روزم را میبینی، حالتم بحرانی است، به من یا عشقی حقیقی بده تا از این دلزدگی و فشار نجات پیدا کنم یا کاری کن چنان بی احساس بشوم که بی عشق… بیشتر »
کلید واژه: "پاراگراف طلایی"
کائنات وجودی واحد است، همه چیز و همه کس با نخی نامرئی به هم بسته اند، مبادا آه کسی را برآوری؛ مبادا دیگری را، به خصوص اگر از تو ضعیف تر باشد، بیازاری، فرآموش نکن که اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان ها را اندوهگین کند و شادمانی یک نفر… بیشتر »
دوست تو، کسی است که تو را برای خودت می خواهد و دشمن تو، کسی است که تو را برای خودش می خواهد. علی صفایی حائری بیشتر »
در تمام آن سال های خانه به دوشی، یک قانون را رعایت کرده بود؛ وابسته نشو به هیچ جایی هیچ کسی هیچ خانه ای و هیچ چیزی.. کتاب همه جا آتش های خرد نوشته سلست اینگ بیشتر »
هر کس با هر مشربی و عقیده ای، میتواند دوست دار علی باشد، او دوست داشتنی است و حتی دشمنش در دل، شیفته ی اوست و مخالفش در پنهان، شیدای او. کتاب غدیر نوشته علی صفایی حائری بیشتر »
روز غدیر، روز نور، روز سرور، روز سرشاری و اکمال، روز باروری و اتمام، روز رهبری و ولایت است و غدیر، خود برکه ی نور و عش، درياى شور و جوشش، آن هم در كوير كور و ريگزار مرگ. و غديرى، تشنهى مشتاقى است، كه سالها در كوير گرديده و ريگزارها را به صدا در… بیشتر »
ولایت علی علیه السلام، نه علی را دوست داشتن که فقط علی را دوست داشتن است. کتاب غدیر نوشته علی صفایی حائری بیشتر »
انسان هنگامی که تمام راه را رفت، آنگاه می یابد که اثر یک نگاه، اثر یک خیال، اثر یک تصمیم، بر تمام هستی تا چه اندازه بوده است. کتاب غدیر نوشته علی صفایی حائری بیشتر »
ولایت علی علیه السلام، علی را سرپرست گرفتن و از هواها و حرف ها و جلوه ها بریدن است. کتاب غدیر نوشته علی صفایی حائری بیشتر »
چگونه اید؟؟ چرا گوشه گرفته اید و با اندوه بارترین خیال ها همنشین اید و به اندیشه هایی می پردازید که می باید با آنانی که به ایشان می پرداختند از این جهان رفته باشد؟ آنچه را که هیچ چاره ای نباشد، می باید از یاد برد، آنچه باید بشود شده است. نمایشنامه… بیشتر »
آینه ای که زندگی ام را خراب کرد در اتاق پرو فروشگاهی قرار دارد که قبلا حاضر نبودم پایم را در آن بگذارم، چون مانکن های پشت ویترین به من توهین میکردند، مانکن هایی با پاهای بلند، کشیده و خوش فرم پلاستیکی، مانکن هایی که مثل عروسک های باربی 180 سانتی متری… بیشتر »
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند، روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد، دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام می شود، بهار می آید. کتاب جای خالی سلوچ نوشته محمود دولت آبادی بیشتر »
هفت پیش داوری کمبود اعتماد به نفس 1.نمی توانم 2.من بی خاصیتم 3.احتیاج دارم حتما کسی دوستم داشته باشد 4.هرگز نمی توانم تصمیم بگیرم 5.همیشه باید نگران و مضطرب باشم 6.همیشه و در هر کاری باید بهترین باشم 7.نمی توانم به کسی اعتماد کنم و به همه شک دارم کتاب… بیشتر »
نگوییم *چیز مهمی نیست* ممکن است برای او بازتاب یک اتفاق بیرونی، در درون بسیار بزرگ باشد، گاهی حق *کم آوردن* را برای دیگری به رسمیت بشناسیم، این امنیت بخش ترین قسمت دوستی است. کتاب دروغ گویی روی مبل نوشته اروین دیالوم بیشتر »
کجایی آقا؟؟ زمین افتاده ام بلندم کن.. بیشتر »
حسین!!! به حالت غبطه میخورم.. علمداری داشتی.. وفادار.. عشق.. و عشق و عشق بیشتر »
گم شده ام.. دنبالم بگرد و پیدایم کن.. بیشتر »
با این که متقلب بودن کار بدی محسوب می شود و دور از انسانیت است ولی نمی دانم چرا وقتی انجامش می دهی یک حس خوب ِ لذت بخش اما کثیف به آدم دست می دهد؛ فکر میکنم باید احساسات خوب را هم به دو دسته تقسیم کنیم؛ احساسات خوبِ خوب، احساسات خوب ِ بد. کتاب استرداد… بیشتر »
به نظر من دیوانه نبود؛ بلکه بی اندازه رنج کشیده بود، تمام دردش همین بود و بس. کتاب.. ابله. نوشته فئودور داستایفسکی پ. ن.. به قول امیلی دیکنسون؛ دیو رنج در هر زمانی چهره عوض می کند، رنج عنصری تهی دارد، کمتر انسانی می تواند از حلقه هلاکت بار و خارگون… بیشتر »
چرا وقتی به چیزی اشتیاق داشته باشی، از تو فرار می کند اما وقتی بی نیاز از آن شدی، به طرفت می آید؟ انگار زندگی می گوید: تا تو نگاه میکنی، من نمی توانم خودی نشان دهم. کتاب.. هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از… بیشتر »
بنشین نفسی تازه کن باری که بر دوش میکشی سنگین است آن را زمین بگذار راه سخت است و پر از بلا الهی عظم البلا بیشتر »
آه!!!! تو آهِ منی.. از ازل دوستت داشتم.. تا ابد دوستت خواهم داشت.. ای آه!!! وعده ی تو را به دلِ شکسته ام داده ام.. تو را به خون ِ عشقت سوگند!! مرا شرمنده ی او مکن.. بیشتر »
تو وطن من بودی.. پدرم.. مادرم.. برادرم.. خواهرم.. تمام اعتمادم.. ستون قلبم.. چه شد؟؟ غریبم کردی.. آسمان بارید از این غربت.. چه غربت ِ غریبی!!!! بیشتر »
فراموش کردن آسان نیست فراموش کردن ِ تویی که همه ی منی برای منی که.. همه ام تویی بیشتر »
دچار افسردگی بود. میدانی افسردگی یعنی چه؟ تا به حال کسوف دیده ای؟ خوب این هم مثل ِ آن است؛ ماه جلوی ِ قلب می آید و قلب دیگر نوری از خودش نمی پراکند. کتاب دیوانه بازی،، کریستین بوبن بیشتر »