کاش من هم عزیز دُردانه ات بودم
یا گوش هایم کر شده یا هیچ صدایی از این جهان ِ پر غوغا نمی آید
انگار همه سکوت کرده اند برای غم نامه ای که قرار است من بگویم و زار بزنم و تو گوش دهی و دلداری دهی.
یا امام عزیزم!!
دنیا دیگر تحمل بودنم را ندارد، اگر نتوانم ضریح و حرمت را ببینم.
هر سال زیارت می آمدم و از نزدیک عرض ارادت و شرمندگی می کردم؛ ولی امسالم پر شده از سلام هایِ از راه دور با دلی شکسته.
چه شد؟؟ تو که عزیز دُردانه ی من بودی و هستی و خواهی بود تا…
ای کاش من هم عزیز دُردانه ات بودم، شاید هم باشم، نمی دانم.
چه شد که محروم شدم از حرمت؟؟
هر سال من بودم و ضریح و زیارت جامعه.
من بودم و کاشی هایی که انگار با زائرانت مسابقه ی ذکرگویی گذاشته بودند.
من بودم و سقاخانه ای که با جان و دل سقائی میکرد.
ولی امسال من هستم و خانه ای که در آن کاشی های چشمک زن ندارد.
من هستم و سلام دادنی از دور و چشمانی اشک بار و دلی پر حسرت.
داغی بر دل داشتیم، از بودن ولی ندیدن ِ امامی که سال هاست منتظران منتظرِ اویند.
داغِ دلمان را با بودن در حرمت تسکین میدادیم ولی حالا داغ روی داغ است که بر دلمان سنگینی میکند.
آقا جانم سلام ِ این حقیر ِ پر گناه را جوابی بده و دل ِ شعله ور از آتش ِ حسرتم را آبی بریز..
هیچ صدایی نمی آید..
و من غریبانه یک غریب را صدا میزنم
و او هم غریبانه جوابِ مرا می دهد
صدا میزنم السلام علیک یا غریب الغربا
و او هم..
گریه ام میگیرد از این همه غربت، ولی امیدی در دل دارم که کسی قرار است بیاید، کسی می آید و انتقام ِ این همه غربت و ظلم را می گیرد.
او خواهد آمد..
به قلم مهاجر
نظر از: Mim.Es [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...