تعریف
حرف نفی است و بر سر جمله اسمیه داخل می شود.مبتدا را به عنوان اسم خود نصب و خبر را به عنوان خبر خود رفع می دهد.مانند:
لا فقرَ اشدُّ من الجهل
نکته.. لای نفی جنس با عنوان لا(تبرئة)نیز استعمال می شود.
تعریف
حرف نفی است و بر سر جمله اسمیه داخل می شود.مبتدا را به عنوان اسم خود نصب و خبر را به عنوان خبر خود رفع می دهد.مانند:
لا فقرَ اشدُّ من الجهل
نکته.. لای نفی جنس با عنوان لا(تبرئة)نیز استعمال می شود.
تعریف
افعالی هستند که بر جمله اسمیه داخل شده و مبتدا را به عنوان اسم خود رفع و خبر را به عنوان خبر خود نصب می دهد.
مانند:یکادُ البرقُ یخطفُ ابصارَهم
اقسام و معانی
۱-افعالی که بر نزدیکی وقوع خبر بر اسم دلالت می کنند.
(کاد-اَوشَکَ-کَرُبَ)
تعریف
حروفی هستند که بر جمله اسمیه داخل شده و مبتدا را به عنوان اسم خود نصب و خبر را به عنوان خبر خود رفع می دهند.مانند:اِنَّ علیاً امامُ.
تعداد و معانی
حروف مشبهة بالفعل ۶ عدد هستند:
●إنَّ و أنَّ:این دو حرف به جهت تاکید مضمون جمله به کار می روند.مانند:
ان الله جمیل
تعریف
افعالی هستند که بر سر جمله اسمیه داخل شده،مبتدا را به عنوان اسم خود رفع و خبر را به عنوان خبر خود نصب می دهند.
افعال ناقصه عبارت اند از:
کان صار اصبح اضحی امسی ظلّ بات لیس مازال مابرح ما انفک مافتی مادام
معانی افعال ناقصه
●کان:بر ثبوت خبر برای اسم در زمان گذشته دلالت میکند،همانطور که مضارعش بر ثبوت خبر برای اسم در زمان حال یا آینده و امرش در زمان آینده دلالت می کند.مانند:
تعریف
کلماتی هستند که بر جمله اسمیه داخل شده و اعراب دو رکن آن را نسخ کرده و معنای جدیدی در جمله ایجاد میکنند.
عمل نواسخ
۱-لفظی:نسخ اعراب مبتدا و خبر و ایجاد اعراب جدید در آن.
۲-معنوی:ایجاد معنای جدید در جمله اسمیه.
تعریف اضافه
اسناد دادن اسمی به اسم دیگر که موجب می شود اسم دوم(مضاف الیه)دائما مجرور باشد.مثال:
اسناد(نصر)به(الله)در عبارت-نصر اللهِ
ارکان اضافه
۱-مضاف:اسم مقدمی است که به اسم ما بعدش ضمیمه گشته و با توجه به نقشش در کلام اعراب میپذیرد.مثال:
یوم در قول خداوند متعال(و نفخ فی الصور ذلک یومُ الوعیدِ)
۲-مضاف الیه:اسمی موخر است که مضاف به آن ضمیمه شده و دائما مجرور می باشد.مثال:
کلمه وعید در مثال فوق
تعریف
مجرور به حرف جر کلمه ای است که به واسطه حرف جر ملفوظ،چیزی به آن نسبت داده شده باشد.
حروف جر
حروف جر به اعتبار کیفیت مجرور بر دو قسم تقسیم می شوند:
۱-حروف جر عامه،که هم بر سر اسماء ظاهر و هم بر سر ضمیر می آیند.
(الی-باء-حاشا-خلا-عدا-علی-عن-فی-لام-من-رب)
تعریف
اسمی است که بعد از ادات نداء واقع می شود و به وسیله آن ادات به سوی متکلم متوجه می شود.
اداة نداء
اداة نداء قریب(:أ/أي)
اداة نداء بعید:(آ/أیا/آي/هیا)
مشترک بین قریب و بعید:(یا)
اشکال منادی و اعراب
۱-مفرد معرفه(اسمی که مضاف یا شبه مضاف نباشد.مانند:یا موسی/یا هذ/یا رجلان.
در این صورت منادی مبنی بر رفع و محلا منصوب خواهد بود.
تعریف
اسم نکره ایست که منصوب بوده و ابهام از ذات یا نسبت ما قبلش را برطرف می کند.
اقسام تمییز
۱-تمییز ذات:تمییزی است که رفع ابهام از ذات شیء می کند.مانند:
(لبستُ قباءاً صوفاً)
در این جمله چون جنس قباء معلوم نیست با آمدن(صوفا)جنس قباء معلوم می شود.یعنی پوشیدم قبائی را که از جنس پشم بود.
بنابراین(صوفا)تمییز ذات است زیرا رفع ابهام ذات نموده است.
تعریف
لفظ فضله ای است که هیئت ذو الحال را در حین انجام فعل بیان می نماید.
اقسام ذو الحال
1.فاعل
رجع موسی الی قومه غضبانَ اسفاً
2.مفعول
و ءاتیناه الحکمَ صبیاً
اسم هاى معرب اگر در سه جايگاه زير قرار گيرند مبنى مى شوند:
1.اسم لاى نفى جنس(مبنى بر فتح)
لا اكراهَ فى الدين
2.مناداى نكره مقصوده(مبنى بر ضم)
يا رجلُ
3.مناداى علم(مبنى بر ضم)
يا علىُّ
تعریف
کلمه ای است که با برداشتن حرف جر بوسیله فعل لازم نصب داده می شود.
مانند:دخلتُ الدارَ
اقسام
●اسم صریح.مانند:دخلتُ الدارَ
به تقدیر:دخلتُ فی الدارِ
●اسم مؤول.مانند:عجبتُ اَن یقومَ زید
به تقدیر:عجبتُ من قیامِ زیدِِ
انواع حذف حرف جر
●قیاسی
بعد از کلمه(اَنَّ).مانند:عجبتُ اَنَّ زیداً قائم
به تقدیر:عجبتُ من اَنَّ زیداً قائم
تعریف
اسمی که دلالت بر زمان یا مکان وقوع فعل میکند و عامل نصب آن فعل یا شبه فعلی است که در آن زمان یا مکان واقع شده است.
نکته.. (ظرف)اسم دیگر همان مفعول فیه می باشد.
اقسام مفعول فیه
مفعول فیه بر دو قسم(زمانی و مکانی)می باشد که هر کدام از آنها به مختص و مبهم دسته بندی می گردد.
مختص:دلالت بر محدوده زمانی و مکانی معیّن دارد.مانند:یوم و مسجد
مفعول معه
اسم منصوبی است که بعد از(واو)به معنای(مع)-که دلالت بر مصاحبت و همراهی دارد-قرار می گیرد تا همراهی مفعول با معمول دیگر فعل مقدم را بفهماند.
مانند:سرتُ و زیداً
باتفاق زید سفر کردم/به همراه زید سفر کردم
شرایط نصب مفعول له:
۱-این که فضله باشد.
۲-این که ماقبلش جمله دارای فعل یا اسم شبیه به فعل باشد.
۳-این که واو به معنای معیت و همراهی باشد(بر خلاف واو عطف)
در دو جایگاه زیر واجب است واو به معنای مع باشد
۱-امتناع عاطفه بودن واو از جهت معنا.مانند:
مشی التلمیذ و الطریقَ
۲-عدم جواز عطف بر ضمیر مرفوع متصل بدون فاصل.مانند:
جئت و زیداً
در هر دو موضع فوق واجب است واو به معنای مع باشد و اسم ما بعدش مفعول معه قرار گیرد.
مفعول مطلق
مصدر منصوبی است که به یکی از دلایل زیر مورد استفاده قرار می گیرد :
۱_عاملش را تأکید کند.
۲_نوع عاملش را بیان کند.
۳_عدد عاملش را بیان کند.
اقسام مفعول مطلق
1.تأکیدی
مصدرى است که مؤكد عاملش بوده و به صورت مفرد و مجرد از اضافه،وصف و ال می باشد.همچنین بر وزن مرّة و هیأة نمی آید. مانند :نَزَّلناهُ تنزيلاً
مفعول له
مصدر منصوبی است که علت وقوع فعل را بیان می کند.
(انزل الله القرآنَ رحمةً للناس)
شاهد مثال کلمه(رحمه)است. خداوند متعال قرآن را نازل کرد تا برای مردم رحمت باشد.
شرایط مفعول له
۱_آنکه مصدر باشد.
۲_آنکه مفعول له با عاملش از حیث زمان متحد باشد.
تعریف
در کتب نحوی این چنین آمده:
(هو ما وقع علیه فعل الفاعل)
آن چیزی است که فعل فاعل بر آن واقع می شود.
مثال:ضرب زید عمراً
در مثال فوق(فعل زدن)توسط(زید)بر(عمر) صورت گرفته است.
اعراب و عامل مفعول به
مفعول به منصوب بوده و عامل آن فعل یا شبه فعل می باشد.
فعل:ضرب الله مثلاً
شبه فعل:باخع نفسَکَ
منصوبات
۱-فعلیه
۲-اسمیه
فعلیه
فعل مضارع منصوب
اسمیه که شامل موارد زیر می شود:
وجوه اشتراک مبتدای اسمی و وصفی
1.عامل هر دو معنوی است
2.اعراب هر دو رفع است
3.هر دو اسم مبتداء در جمله اسمیه هستند
وجوه افتراق مبتدای اسمی و وصفی
1.مبتدا اسمی نیازمند خبر است بر خلاف مبتدا وصفی که با مرفوع نیز کامل می شود
خبر
اسمی است که مجرد از عوامل لفظی بوده و به مبتدا نسبت داده می شود.مانند:(قائم)در مثال (زید قائم).
اقسام خبر
مفرد که خود دو قسم دارد(مشتق و جامد)
جمله که شامل اسمیه و فعلیه می باشد
شبه جمله که شامل ظرف و جار و مجرور می گردد
خبر مفرد
خبر مفرد بر دو نوع می باشد:
1.مشتق
خبر مشتق یا رفع به اسم ظاهر می دهد که در این صورت به همراه اسم ظاهر ضمیری وجود دارد که به مبتدا باز می گردد.مانند:(زید ناصر ابوه)که ناصر خبر است و رفع به ابوه داده است و ضمیر ابوه به زید بر می گردد.
مبتدا
اسمی که از عوامل لفظی مجرد بوده و خبری به آن نسبت داده شده باشد. مانند :
(الله اکبر)
الله مبتدا بوده و لفظ اکبر به آن نسبت داده شده است.
عامل مبتدا
عامل رفع مبتدا همان ابتدائیت(عامل معنوی)است.
اقسام مبتدا
1.مبتدا اسمی :مبتدائی است که از عوامل لفظی مجرد است و خبری به آن نسبت داده شده است،مانند :
الله غفور رحیم
نائب فاعل
عبارت است از مفعولی که قائم مقام فاعل شده است،و لذا تمام احکامیکه برای فاعل ثابت است،برای نائب فاعل نیز حاصل است_مانند مرفوع و عمده بودن در کلام،عدم جواز حذف و عدم جواز تقدیم بر فعل.
طریقه مجهول نمودن فعل
ماضی:در ثلاثی مجرد،حرف اول را مضموم و حرف یکی ماند به آخر را مکسور میکنیم(ضُرِبَ)و در ثلاثی مزید کلیه حروف متحرک ما قبل آخر را مضموم می کنیم(اُستُخرِجَ).
فاعل
هیچ فعلی بدون فاعل انجام نمی شود ؛بلکه حتی تصور نمی شود. بنابراین انجام هر فعلی نیازمند فاعل است.
تعریف فاعل :اسمی که عامل به آن اسناد داده شده است و تحقق آن عامل به واسطه آن اسم می باشد.
چنانکه در(جاء زیدُ)،زید فاعل است و جاء که عامل در زید است به واسطه زید تحقق دارد،همانطور که معلول به واسطه علت
مرفوعات بر دو قسم است:
۱_فعلیه که فقط شامل فعل مضارع مجرد از ناصب و جازم می شود.
یَقولُ/یذهبون
۲_اسمیه که شامل موارد زیر می گردد :
۱_فاعل
۲_نائب فاعل
۳_مبتدا
۴_خبر
۵_اسم افعال ناقصه
۶_اسم افعال مقاربه
۷_اسم ما و لا شبیه به لیس
۸_خبر حروف مشبه بالفعل
۹_خبر لای نفی جنس
۱۰_تابع اسم مرفوع
ندا
یکی دیگر از خصوصیات اسم این است که می تواند منادَی واقع شود و با ادات نداء خوانده می شود.
(همانطور که در آینده روشن خواهد شد،منادی در معنا مفعول می باشد و بدیهی است که مفعول باید اسم باشد و فعل نمی تواند مفعول واقع شود)؛مانند《یا اللهُ》
تمام آنچه ذکر کردیم،از خصوصیات اسم است و در فعل وحرف یافت نمی شوند.
نکته قابل توجه این است که داشتن یکی از علامات برای اسم بودن کلمه کافیست و نیاز نیست که کلمه همه ی علامات را دارا باشد.