آیا جملات زیر با هم تفاوت دارند؟
آیا جملات زیر با هم تفاوت دارند؟
1 . ضربتُ زيداً
2 . زیداً ضربتُ
3 . زیداً ضربتُه
4 . زیدٌ ضربتُه
کاوش معنايى:
1. مثال نخست یک جمله فعلیه عادی است و دلالت بر تجدّد دارد یعنی پدیدهای در خارج اتفاق افتاد(زدن زید) و زننده، خود گزارش داده است.
2. مثال دوم نیز یک جمله فعلیه است اما عادی نیست بلکه ویژه است و حاوی حصر (که از راه تقدیم مفعول، حاصل شده است
قاعده
تقدیمُ ما هُوَ حقُّهُ التّأخيرُ يُفيدُ الْحصرَ و الاختصاص (تقدیم آنچه حقش تاخیر در جمله است، افاده حصر و اختصاص دارد)
در این مثال هم جایگاه مفعول تاخیر است و اغلب پس از فعل و فاعل می آید، حال در اینجا که مقدم شده، معنای حصر می رساند.
“بنابراين،"زیداً ضربتُ"-فقط زید را زدم- مساوی است با"ما ضربتُ الّا زیداً”
3. مثال سوم"زیداً ضربتُه” هم جمله فعليه است والبته باز ويژه است.
(ویژگی اش از جهت تاکید است؛ زیرا در اصل چنین بوده است"ضربتُ زیداً ضربتُه"؛ طبق قاعدهی اشتغال).
4. و اما چهارمین و آخرین مثال یعنی"زیدٌ ضربتُه"یک جملهی اسمیهی عادی است که افادهی ثبوت می دهد یعنی گوینده، زنندهی زید است واین زنندگی به نام او ثبت و تثبیت شده است.
دونکته:
راه های حصول حصر و اختصاص عبارتنداز:
ما و الاّ: ((مازیدٌ الاّ شاعرٌ))
لا و الاّ: ((لا الهَ الاّ الله))
تقديم: ((زیداً ضربتُ))-((بزیدٍ مررتُ))
تعریف خبر:((هُوَ الْباقی))؛(تنهاخداباقى ست)
ضمير فصل:((اُولئک هُمُ الْمفلحون))؛(فقط آنها، رستگار اند).
جمله فعلیه، حاوی حدوث است و جمله اسمیه حاوی ثبوت.
برای ملموس تر شدن این قاعده به دو مثال ساده بسنده می کنیم:
قَتَلَ زیدٌ
زیدٌ قاتلٌ
به این دو مثال نیک بنگرید و سخت خیره شوید و ببینید چه می یابید؟!
خیره شدید؟چیزی یافتید؟
آفرین آفرین!
شما جمله ی:"قَتَلَ زیدٌ"را زیاد جدی نمی گیرید و از مفاد آن زیاد حساب نمی برید و نمی ترسید!
چرا؟
زیرا یک جملهی فعلیهی ساده است که مفادش(قتْل)تازه رخ داده و ای چه بسا تعمدی در کار نبوده واز روی اشتباه به وقوع پیوسته است واساسا زید با آدم کشی نسبتی نداشته است واین گناه بزرگ در نهادش ریشه ندوانده و نهادینه نشده. (این ها احتمالاتی است بسیار طبیعی که هر کسی با شنیدن"قَتَلَ زیدٌ” مى دهد. پس این جمله ى"قَتَلَ زیدٌ"چندان خطر
آمیز نیست)برخلاف وقتی که آدم بشنود:
“زیدٌ قاتلٌ” که موی بر بدنش سیخ می شود وهرگاه زید را از مسیری بسیار
دور هم ببیند می ترسد و راهش را کج می کند! راستی چرا این طور است؟
جواب این سوال را در ذات این جملهی اسمیهی محل گفت و گو یعنی"زیدٌ قاتلٌ”
باید دید و نیک کاوید…
چه،این صفت رذیلهی قتل وغارت و
ددمنشی در نهاد او تثبیت شده به گونه ای که هر کس دم دستش باشد،می کشد و نیک وبد هم نمی شناسد…
واین است معنی ثبوت در جمله اسمیه…
دو مثال دیگر:
صلّی زیدٌ
زیدٌ مُصَلٍّ
شما وقتی که می شنوید"صلّی زیدٌ” با این که زید مثلا در طول عمرش نماز نخوانده است و به اصطلاح عوام، هیچ بتی را نپرستیده است-چه احساسی به شما دست میدهد و چه احتمالی میدهید؟
آری،احتمال میدهید آن زید مزبور جوگیر شده است یعنی در مجلسی بوده است که همه، وقتِ نماز پا شدند و نماز خواندند او هم با آنان همراهی کرده است و نماز خوانده است…
برخلاف مثال دوم؛که هرگاه گفته شود:زیدٌ مُصَلٍّ؛(زید نمازگزار است) دیگر کسی احتمال نمی دهد که زید، مثلا جوگیر شده است و از رویِ ریا و تظاهر نماز خوانده است؛خیر هرگز چنین احتمالی به ذهنش نمیزند…چون جملهی یادشده چنین احتمالی را بر نمیتابد…
بنابراین،"زیدٌ مُصَلٍّ” بدین معناست که او همواره و همیشه نمازش را میخواند وخلوت و جلوت نمیشناسد و حتی در خانهاش هم که تنهاست به تکلیف شرعیاش عمل میکند…
فرم در حال بارگذاری ...