دلبستهی کفشهایش بود کفشهایی که یادگار سالهای نوجوانی اش بودند دلش نمیآمد دورشان بیندازد هنوز همان کفشها رو میپوشید اما کفشها تنگ بودند و قدم از قدم اگر برمیداشت، تاولی تازه نصیبش میشد سعی میکرد کمتر راه برود، که رفتن دردناک بود؛ مینشست… بیشتر »