شعبان و مش قُلی
داستان واقعی
(بل تا شابون وه هونه ی مو بره… تا هونه ی مو دَم رو بره..)
شابون رَهته بی هونه ی مَش قُلی مهمونی، هونی مش قلی من روستا بی، وَ ای هونیل روستایی وو کاهگلی. یه ماهی بی که کَنگَر خَرده بی لَنگَر انداختهَ بی. از قضا یه شویی، مَش قلی وو شابون تی هم نشَسه بیدن که بارونه گرو..بارون سختی بی، همه نه و جنب و جوش درآوو، همه هونیل دراومدن رهتن سر تویلشون که هر جا تُپ ایکنه سَرشه گل بزنن که ده تُپ نکنه. مش قلی هم دی تا هونشون داره تُپ ایکنه وَریسا رَه سَر تو، شابون هم وریسا باش ره که کمکش کنه. یه همسایه ای مش قلی داشت که اونا هم اومده بیدن سر توشون، موقی که مش قلی وو شابونه وه سر تو دی، بونگ زه گو: مش قلی!! مش قلی!!! مش قلی گو: بله همسایه وش گو: خوش وه حالت، شابون تیته، کمکت ایکنه. مش قلی که دندونلش من جگر شابون کار ایکه، گو:( بل تا شابون وه هونه ی مو بره… تا هونه ی مو دَم رو بره)
ترجمه:
(بزار شعبان از خونه ی من بره….تا خونه ی مرا رود ببرد)
شعبان رفته بود خونه ی مش قلی مهمانی، خونه ی مش قلی داخل روستا بود، از این خونه های روستایی و کاهگلی. یه ماهی بود که کنگر خورده بود و لنگر انداخته بود. از قضا یه شب، مش قلی و شعبان پیش هم نشسته بودن که بارون شروع به باریدن کرد، بارون سختی بود، همه رو به جنب و جوش انداخته بود، همه ی اهالی از خونه هاشون در اومدن و رفتن رو پشت بام که هر جا چیکه می کنه سرش رو گل بزنن که دیگه چیکه نکنه. مش قلی هم دید تا خونه شون داره چیکه می کنه، بلند شد رفت رو پشت بوم، شعبان هم بلند شد رفت که کمکش کنه. یه همسایه ای مش قلی داشت که اونا هم اومده بودن سر پشت بوم خودشون، وقتی که مش قلی و شعبان رو روی پشت بام دید. صدا زد و گفت: مش قلی!! مش قلی گفت: بله همسایه گفت: خوش به حالت، شعبان پیشته وکمکت میکنه. مش قلی که دندوناش داخل جگر شعبان کار می کرد، گفت: (بزار شعبان از خونه ی من بره،، تا خونه ی من رو آب رود ببره..)
پ.ن: عکس روستای خودمونه :)
نظر از: ادهمي فيروز ابادي [عضو]
نظر از: افسر جوان...نوری [عضو]
سلام و خداقوت ممنون از متن زیباتون
http://bazigaran-haghighi.kowsarblog.ir/
http://blogroga.kowsarblog.ir/
نظر از: ستاره مشرقی [بازدید کننده]
سلام وخداقوت
جالب بود
نظر از: پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب [عضو]
سلام قشنگ بودساده بگم ساده بگم دهاتی ام .حتماروستای قشنگی دارید.خداقوت خوشحال میشم به وبلاگ ماسربزنید
نظر از: رهــا [عضو]
ســلام
جالبـ بود و اینـکه از زبـان محلی استفاده کرده بودیــد زیبـاییش را چند برابر کرده بود :))
موفق باشید و قلمتون سبـــز
نظر از:
سلام دوست عزیز …جالب بود.
نظر از: خادم المهدی [عضو]
خدا قوت
فرم در حال بارگذاری ...
سلام جالب بود.