دیروز پدرم کتش را شست، بعد از خشک شدن آن را پوشید. از دور دیدم دارد با خود چیزی زمزمه می کند، تا به حال او را در حال زمزمه کردن با خود ندیده بودم…با خود گفتم چه اتفاقی افتاده؟ در همین لحظه پدر مرا مخاطب قرار داد و گفت: چقدر سبک شده است!!!وقتی دید… بیشتر »
آرشیو برای: "اسفند 1396, 09"
سرمای سختی خورده ام، امروز مادر غذای خوش رنگ و بویی درست کرده بود، البته من بویش را احساس نمیکردم. ولی با تصورم از غذا های قبلی می دانم حتما بوی خوش ِ سابق را دارد، خدا خیرش بدهد با این حالی که مریض است ولی کوتاهی نمی کند، از حوزه که به خانه برگشتم… بیشتر »
به محرم اسرار بگویید راز درون را… به محرم اسرار بگویید، درد دل کنید ، به راستی او خوب محرمی است، شاید در ظاهر، گوینده فقط تو باشی؛ ولی این طورنیست، او هم با تو حرف می زند، دست محبت بر سرت می کشد و ناز تو را در همه حال و همه وقت خریدار است.. دست بر… بیشتر »