سرما خوردگی روح
سرمای سختی خورده ام، امروز مادر غذای خوش رنگ و بویی درست کرده بود، البته من بویش را احساس نمیکردم. ولی با تصورم از غذا های قبلی می دانم حتما بوی خوش ِ سابق را دارد، خدا خیرش بدهد با این حالی که مریض است ولی کوتاهی نمی کند، از حوزه که به خانه برگشتم دیدم بقیه دارند غذا میخورند و من با این حال که گرسنه بودم نمی توانستم غذا بخورم، میلی به غذا نداشتم.
مادر دلسوزانه به من گفت باید مراقبت می کردی، راست می گفت لاپرهیزی خودم باعث شده بود که الان به این حال نزار بیفتم. پدر می گفت: آدم وقتی احتیاط نکند همین طور می شود. میدانید مثل چه می ماند؟؟ تا به حال دقت کرده اید؟؟ روح آدمی هم همین طور است، وای به روزی که روح آدم سرما بخورد، دیگر حتی نسبت به غذا هایی که خیلی علاقه داشته هم بی میل می شود، بویایی از کار می افتد، بوی خوبی ها را احساس نمی کند، چشایی از کار می افتد، سستی و تنبلی به سراغ آدم می آید، سستی در انجام خوبی ها..
غبطه می خورم به حال کسانی که روح خود را اینقدر پرورش داده و رسیدگی کرده اند که در مقابل بیماری های روحی واکسینه شده اند. می گویند بخور آب گرم خوب است، باید کمی بخور بدهم، هم بخور برای سرما خوردگی جسمم و هم برای سرما خوردگی روحم، شاید بگویید بخور برای روح؟؟ آری قرآن را باز می کنم و نگاهم را به آن می دوزم و آنقدر به آن خیره می شوم تا تاثیر خود را بگذارد، چطور برای درمان جسم باید عمل به دستور و مداومت باشد، در مورد روح هم همین طور است، عمل و مداومت تاثیر آن را حتمی می کند. قرآن مسکن است، آری در آن خداوند ساده و روان فرموده اند: از عفونت ها پرهیز کنید، از دل شکستن،حسد،گوشت برادر مرده ی خود را خوردن، این ها باعث سرما خوردگی روح می شود. اما وای بر کسانی که بیماری لاعلاج روحی دارند و آن ها کسانی هستند که شرک می ورزند.چه بد عاقبتی دارد شرک… به امید بهبودی.
فرم در حال بارگذاری ...