موضوع: "کتابخانه"
راز اول
شوهرتان را علیرغم تفاوت ها همان طور که هست بپذیرید و از تلاش برای تغییر او دست بردارید
راز دوم
کاری کنید که وقتی شوهرتان در کنار شماست احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد
راز سوم
در برخورد و ارتباط با شوهرتان بیش از هر کس دیگر دقت به خرج دهید
این از سه راز ..
و برای این که به بقیه ی راز ها دست پیدا کنید کتاب را دانلود کنید
یَه مُشکی بی یَه موری رَهتن رهتن رهتن دنبال رزق و روزیشون ایگشتن وقتی مَهلی گشتن یه کله پاچی پیدا کردن کله پاچه نه پاکی پیکی، نهانش وه چاله موری وَیسا وَه هونه مُشک رَه وَه سی هیمه موری طمع وش ایبره ایگه تا تاته مُشک نومده مو یه پره ی کُمیشه بخروم سر فاتیله ایورداره که پره ی کُمه بخره ایوفته مِن کله پاچه وه بین ایره مُشک ایا ایبینه تا موری نه نیسی، تی خُوش ایگه په تو ایگی تاته موری وه کوچو رَهته، گو تا تاته موری نویچنه یه پره ی کمی شه بخروم. یو هم سر قابلمه نه ور ایداره تا تاته موری افتاده من کله پاچه و ورشروهسه، دو دسی ایزنه داخل سر خوش ایگه: “وووی خل وه سره تاته مُشک که تاته موری خشه کشت” ترجمه یه موشی بود یه مورچه رفتن رفتن رفتن دنبال رزق و روزیشون میگشتن وقتی خیلی گشتن، یه کله پاچه پیدا کردن، کله پاچه رو پاک کردن، گذاشتن رو آتیش که بپزه، مورچه توی خونه موند، موش رفت برا هیزم، مورچه طمع کرد و با خودش گفت تا پسر خاله موش نیومده من برم یه کمی از شکم کله پاچه بخورم، سر پاتیل رو که برمیداره میوفته توی پاتیل و از بین میره. موش میاد میبینه مورچه رو نیست، میگه پسر خاله مورچه کجا رفته؟ با خودش میگه تا مورچه رو نیست برم یه کمی از شکمش بخورم. سر قابلمه رو که برمیداره میبینه تا پسر خاله مورچه تو کله پاچه افتاده و پخته شده، دو دستی میزنه تو سر خودش و میگه: وووووی خاک بر سره پسرخاله موش که پسر خاله مورچه خودش رو کُشت
یه بَردی بی، یه گردو بَرد سر گردونه اشکنا گردو گو هی هی هی گریوس ره تی ننش. نَنَش گو په گردو چته ایگریوی؟؟ گردو گو بَرد سَرمه اشکناده. ننه ی گردو ره تَی بَرد گو پَه بَرد سیچه سر گردو نه اشکنادی؟؟ گو اگر مو بَردی بیدوم علف دوروم سوز وینیبی گو په علف سیچه دورش سوز ویبویی؟؟ گو اگر مو علفی بیدوم، میش سر گلومبه مه نیزه. گو په میش سیچه سر گلومبه شه ایزنی؟؟ گو اگر مو میشی بیدوم چپون با سگش هو هو وم نیکه گو په چپون سیچه ای کاره ایکنی؟؟؟ گو اگر مو چپونی بیدوم موش سفره مه،نیخه. گو په موش سیچه سفره شه ایخری ؟ گو اگر مو موشی بیدوم دالو دینوم نیکه گو په دالو سیچه دینش ایکنی؟ گو موش بی اجازه ایا من حونم.. ترجمه یه سنگی بود یه گردو سنگ سر گردو رو شکوند گردو گریه کرد و رفت پیش مادرش. مادرش گفت گردو برا چی گریه می کنی؟؟ گردو گفت سنگ سرم رو شکسته مادر گردو رفت پیش سنگ، بهش گفت چرا این کار رو انجام دادی؟؟ گفت اگر من سنگی بودم، علف دورم سبز نمی شد. گفت علف چرا دور سنگ سبز میشی؟؟ گفت اگر من علف بودم، میش منو نمی خورد. گفت میش چرا علف رو می خوری?? گفت اگر من میش بودم چوپان با سگش دنبالم نمی کرد. گفت چوپان چرا با سگت دنبالش می کنی??? گفت اگر من چوپانی بودم موش سفره مو نمی خورد. گفت موش چرا سفره شو می خوری؟؟ گفت اگر من موش بودم پیرزن داخل خونه اش دنبالم نمی کرد. گفت پیرزن چرا دنبالش می کنی؟؟ گفت چون بی اجازه میاد تو خونه ام.. ☺ :):) ☺ پ. ن: قصه لُری البته با کمی تغییرات به قلم خودم