مورچه و توشه
از دور توجهم را جلب کرد، داشت به سرعت از دیوار صاف بالا میرفت، کمی که بالا رفت افتاد پایین، صدمه ای ندید دوباره بلند شد، با نیروی بیشتری شروع کرد به بالا رفتن، رفت و رفت و رفت، باز دوباره تلپی افتاد پایین ولی باز بلافاصله بلند شد..
چه اراده ای!!! اصلا خسته نمیشد، نمیدانم آن بالا دنبال چه میگشت ولی هر چه که بود برایش حتما اهمیت زیادی داشته.
دوستم از آن طرف تر گفت: مورچه ها موجودات عجیبی هستند، پرتلاش، خستگی ناپذیر، هدف دار. گفت کاش کمی از مورچه ها یاد میگرفتیم، تا جان در بدن دارند برای رسیدن به هدف تلاش میکنند، برای روز های سخت شان توشه جمع میکنند، دور اندیش هستند
گفتم بله.. ای کاش ما هم توشه جمع میکردیم، برای روزی که هیچ کس از توشه اش به دیگری نمیدهد، روزی که همه از همدیگر فرار میکنند، روزی که “یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ” است. روزی که هر کسی گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد.
نظر از: مرضیه [بازدید کننده]
عالی
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]
سلام علیکم..ممنونم..نظر لطفتونه
فرم در حال بارگذاری ...