شب است و میهمانی خدا سفره ی او پهن است و حال غریبی دارم.. خیلی غریب.. چشمه ی اشکم خشک نمیشود. قلبم آرام نمیگیرد هی میسوزد هی میسوزد هی میسوزد احساس میکنم اگر هزاران هزار سال بخوابم.. باز هم خسته ام و کوفته.. کوفته ی کوفته روحم.. روحم آخ.. روحم خیلی درد… بیشتر »