خیلی شلوغ بود همه داشتند گریه میکردند او هم مات و متحیر داشت بقیه را نگاه میکرد از مادرش پرسید” آقاجون کجا رفته؟؟ چرا همه دارند گریه میکنن؟؟” گفت: “آقاجون رفته بهشت، پیش ِ خدا” تعجبش بیشتر شد با خود گفت “اگه آقاجون رفته… بیشتر »
کلید واژه: "بهشت"
قطاری که به سمت خدا میرفت، اندکی در ایستگاه دنیا توقف کرد. از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر ایستگاه که قطار میایستاد، کسی کم میشد. قطار میگذشت و سبک میشد. قطاری که به سمت خدا میرفت، به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت: «اینجا بهشت است.… بیشتر »
بیشتر »