مفعول به
تعریف
در کتب نحوی این چنین آمده:
(هو ما وقع علیه فعل الفاعل)
آن چیزی است که فعل فاعل بر آن واقع می شود.
مثال:ضرب زید عمراً
در مثال فوق(فعل زدن)توسط(زید)بر(عمر) صورت گرفته است.
اعراب و عامل مفعول به
مفعول به منصوب بوده و عامل آن فعل یا شبه فعل می باشد.
فعل:ضرب الله مثلاً
شبه فعل:باخع نفسَکَ
اشکال مفعول به
1.اسم ظاهر:
قرأتُ الکتابَ
2.اسم مؤول:
أ یحب احدکم ان یاکل لحم اخیه
شاهد مثال:(ان یاکل لحم اخیه)که تاویل به مصدر رفته و مفعول به برای یحب می باشد.
3.ضمیر:
ایاک نعبد/اهدنا الصراط المستقیم
4.جمله:
قال انی عبد الله
شاهد مثال(انی عبد الله)
5.جار و مجرور:
این در افعال متعدی به حرف جر می باشد که در این هنگام مجرور را مفعول با واسطه می نامند.در این صورت مجرور در لفظ مجرور بوده ولی محلا منصوب می باشد.
ذهب الله بنورهم
تقدم مفعول به بر فاعل
اصل تاخر مفعول به و تقدم فاعل می باشد که در چندین موضع این حکم اجرا نشده و جایگاه فاعل و مفعول در کلام تغییر می یابد.
موارد وجوبی
۱-مفعول به ضمیر متصل و فاعل اسم ظاهر باشد.مانند:
فنادَتهُ الملائکهُ
۲-مفعول به،مرجع برای ضمیری باشد که به فاعل متصل شده.مانند:
اذِ ابتلی ابراهیمَ ربُّهُ
۳-فاعل به وسیله الا یا انما محصور فیه باشد.مانند:
و عندَهُ مفاتحُ الغیبِ لا یعلمُها الا هوَ
موارد جوازی
زمانیست که قرینه ای بر آن دلالت کند.مانند:
و اذا مسَّ الانسانَ ضر دعا ربه منیباً الیه
تقدم مفعول به بر عامل
قاعده آن است که مفعول به بعد از فعل آورده شود زیرا فعل بر مفعول به عمل می کند و مرتبه معمول مؤخر از عامل است.
در مواردی مفعول به بر عامل خود مقدم می گردد.
وجوبی
در صورتی که مفعول به صدارت طلب باشد.مانند:
من رایتَ/فایَّ آیات الله تنکرون
جوازی
۱-جهت افاده حصر.مانند:
ایاک نعبد
۲-افاده اهمیت و تبرک جستن.مانند:
اللهَ اعبدُ
۳-مفعول برای جواب(اما)شرطیه باشد در حالی که بینشان فاصله ایجاد نمی شود.
فاما الیتیم فلا تقهر/فاما السائل فلا تنهر
فرم در حال بارگذاری ...