لنگان لنگان میروم…خاری به بلندی ِ مکر و حیله های ِ شیطان در پایم فرو رفته است و من نا امید دارم کوچه ها را گز میکنم، نه توان ِ نشستن دارم، نه توان ِ رفتن؛ ولی باید میرفتم،شیطان شیره ی جانم را مکیده بود و حالا ضربه ی آخر کاری تر بود، باید به دنبال… بیشتر »