گریه بهاری آسمان
#تولیدی_به_قلم_خودم
صدای گریه کسی به گوشم می رسد، چقدر غریبانه دارد گریه می کند، با نگرانی دنبال صدا می گردم،خودم را به پنجره می رسانم، هر چه نزدیکتر می شوم صدا را واضح تر می شنوم، پنجره را باز می کنم، خدای من!!!این آسمان است که دارد می گرید. چقدر آسمان را دوست دارم مخصوصا اگر هوای دلش ابری باشد، از گریه اش، کلی غم روی دلم تلمبار می شود.
رویم را به سمتش می کنم، به او می گویم: ای آسمان آبی!! تو که صبور بودی، تا به حال صبوری می کردی، چه اتفاقی افتاده که این طور لبریز شدی؟؟ چه کسی دل پهناورت را شکسته است؟؟ اصلا چه شد که بغض گلویت ترکید؟؟؟
و او همچنان می گرید، گریه مجالش نمی دهد، با خود فکر می کنم الان چه فصلی از سال است؟؟ آری درست است داریم به فصل بهار نزدیک می شویم، آسمان دارد پیشاپیش اشک های بهاری خود را از فراق یار(صاحب الزمان) می بارد، چقدر دلش پر بوده که تحمل رسیدن بهار را نداشته است.
به او حق می دهم، دارد بهار دیگری را بدون او شروع می کند.
می گویند کبوتر با کبوتر، باز با باز…کند هم جنس با هم جنس پرواز.
ای آسمان!! دلت ابری بود، من هم دلم ابری است و سخت محتاج بارش، ببین نقطه حساس و مشترکی بین خودم و خودت پیدا کردم، دیدی هم جنس شدیم، دلت برایم بسوزد.
آسمان!!! می دانم که دست های دلت به هم پیوسته است، لطفی بکن و دست دلم را بگیر تا با هم پرواز کنیم..آخر ما الان دیگر نقطه اشتراک داریم و به نوعی هم جنس.
با هم پرواز کنیم و دستان مرا به دستان حسین(ع) برسان تا در بین الحرمین سیر سیر گریه کنیم و برای او(صاحب الزمان) دعا کنیم. ای چه بسا او(صاحب الزمان) را هم آنجا زیارت کردیم و نور علی نور شد.
و تو برای دل من دعا کنی، من هم برای دل تو دعا کنم.
ای آسمان دست های دلت به هم پیوسته است، لطفی بکن و برسان دست دلم، به دست حسین.
فرم در حال بارگذاری ...