عاشقِ خون ِ قلب
باید رفت
روز
شب
حتی زمانی که نه شب است و نه روز
باید رفت از جایی که هیچ نورانیتی برای نور قائل نیستند
از جایی که قلب صاحبِ تپش، صاحبِ عشق، صاحبِ عشق و صاحبِ عشق را له میکنند.
از جایی که تنهایی ات را که میفهمند.. تنهاترت میکنند
از جایی که غریبی ات را که میفهمند.. غریب ترت میکنند
از جایی که هوس حکم فرماست
از جایی که عشق اصالتی ندارد..
باید رفت
باید قلب محتضر خود را از بین این جمعیت خون خوار بیرون برد
آن ها عاشقِ خونِ جگر هستند
عاشقِ خونِ قلب..
به قلم مهاجر
فرم در حال بارگذاری ...