دفتر نقاشی و آبنبات
پنج دقیقه مانده به زنگ تفریح به بچه ها گفتم نقاشی کنند.همه جیغ زنان و شادی کنان دفتر های نقاشی و مداد رنگی های خود را از کیف بیرون آوردند و سرگرم شدند.
برای تماشای نقاشی ها، به انتهای کلاس رفتم، عسل نیمکت آخر و گوشه نشسته بود و با چشمان تیله ای اش که غم از آن می بارید، به نقاشی ِ حدیث زل زده بود. گفتم عسل چرا نقاشی نمیکنی؟؟ با ناراحتی و خجالت سرش را پایین انداخت و آهسته گفت: خانم من دفتر نقاشی ندارم. خیلی ناراحت شدم. به حدیث گفتم: حدیث خانم شما یه دونه برگه به دوستت عسل میدی؟؟ و او به سرعت برگه ای از دفتر نقاشی اش جدا کرد و گذاشت جلوی عسل، او خوشحال،شروع کرد به نقاشی کشیدن.
فردای آن روز به هر زحمتی بود دفتر نقاشی ای برای عسل تهیه کردم، میخواستم او را خوشحال ببینم وقتی رفتم مدرسه، عسل را صدا زدم و به گوشه ای بردم، نمیخواستم بقیه ی بچه ها ببینند و حسادتشان گل کند، دفتر نقاشی را به او دادم، آرام و سر به زیر دفتر را از دستم گرفت و رفت.
هنوز پایم به دفتر مدرسه نرسیده بود، دیدم یکی از بچه ها به سرعت و خانم خانم گویان به طرفم می دود، به طرفش برگشتم و او آهسته و نفس زنان گفت خانم عسل دفتر نقاشی شو با آبنبات ِ ریحانه عوض کرده.
آه از نهادم بلند شد، چه تعویض کودکانه و اشتباهی. عسل به خاطر لذتی که میخواست از آبنبات ببرد، چه چیز با ارزشی را از دست داده بود، واقعا با ارزش ، چون من به سختی آن را تهیه کرده بودم، و او هم خودش قادر به تهیه ی دفتر نبود.
آدمی همین طور هست چیز باارزشی را به بهایی اندک از دست میدهد.
عسل دفتر نقاشی اش را با آبنبات
بزرگ تر ها، مهربانی را با نامهربانی
بخشش را با انتقام
رضایت خدا را با رضایت دیگران
نگاه خدا را با نگاه دیگران
عزیز خدا بودن را با عزیز دیگران بودن
و نمیداند دل ها، دست ِ خداست، فقط کافی است خدا را راضی و خشنود کند و این دل های بسیار است که به سمت او جذب میشود.
چیزهایی برای او ارزش میشود که ارزشی ندارند، یا توهم دارد که با ارزش هستند
یاد آن حدیث از رسول مهربانی افتادم که می فرمودند: در آخر الزمان جای ِ ارزش ها عوض می شود.
نظر از: تســـنیم [عضو]

سلام
یادمه قبلاً این مطلبت را خونده بودم و واست نظر گذاشته بودم برای چند تا مطلب دیگه ات هم مثل بوس ستاره ای و …هم همینطور ولی انگار نظراتم ارسال نمی شده چون اصلأ اینجا نیستند . همین امروز هم نزدیک پنج شش تا نظر گذاشتم اما معلوم نمیشه ارسال میشن یا نه ، نمی دونم چرا اینجوری شده

سلام
اکثرماهمینطوریم
چیزهای کوچیک وبی ارزش را تاخت میزنیم با چیزهایی که از دستشون بدیم شاید هیچ وقت نتونیم بدستش بیاریم
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم..بله درسته..خدا کمک کنه
نظر از: عابدی [عضو]

سلام دعوتید به وبلاگ ما در کمپین این روزهای دختران کره ای
http://ivan.kowsarblog.ir/
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم..چشم
نظر از: صدف [عضو]

سلام علیکم
عسل آن لحظه به آبنبات بیشتر احساس نیاز کرده تا دفتر. مثل خود ما که مشغول آبنباتای دنیایی شدیم و از امام زمانمون غافل موندیم و نسبت به وجودش و حضورش احساس نیاز نمی کنیم.
نمیدونم داستانتون واقعیه یا تخیلی. زیبا و گیرا نوشتید.
موفق باشید.
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام صدف خانم..
ممنونم..
داستان واقعیه
و من همانی هستم که آه از نهادش بیرون آمد.
نظر از: خادم المهدی [عضو]

سلام
دیگه همینجوره …
خدا بهمون رحم کنه
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم.
بله همینطوره
نظر از: مدرسه علمیه حضرت فاطمه سلام الله علیها تهران [عضو]

زیبا نوشتید
http://fateme-tehran.kowsarblog.ir/
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم..ممنونم
نظر از: عابدی [عضو]

اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

الهی آمین
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو]
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم ..
ممنونم..
ان شاء الله عاقبت به خیر بشید
نظر از: پشتیبان فنی کوثرنت [بازدید کننده]

سلام مطلب شما در طلبه نوشت منتشر گردید. با تشکر
http://talabenevesht.ir/article/view/25825/%D8%A2%D8%A8%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AA
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم..ممنونم از حسن نظر شما..
ان شاء الله عاقبت به خیر بشید
نظر از: MIMSHIN [عضو]
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم ..
بله حق با شماست..
نظر از: صبا ملکوتی [عضو]

عالي بود!
موفق باشيد .
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم..
ممنونم..ان شاء الله عاقبت به،خیر بشید
نظر از: ربیع الانام [بازدید کننده]

از قدیم گفتن ،باد آورده رو باد میبره
به نظرم اگه اون دفتر رو در قبال کاری که براش زحمت کشیده مثلا برنده شدن در مسابقه ای و…بدست می آورد ارزشش رو بیشتر درک میکرد و به این راحتی از دستش نمیداد.
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم..نمیدونم شاید حق با شما باشه
نظر از: مرضیه [بازدید کننده]

ان شاءالله همیشه موفق باشی
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم..
ممنونم
ان شاء الله عاقبت به خیر بشید
نظر از: Mim.Es [عضو]
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]

سلام علیکم..بله حق با شماست😥
فرم در حال بارگذاری ...