تجزیه ترکیب حکمت 352 نهج البلاغه
لَا تَجْعَلَنَّ أَكْثَرَ شُغُلِكَ بِأَهْلِكَ وَ وَلَدِكَ؛ فَإِنْ يَكُنْ أَهْلُكَ وَ وَلَدُكَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَوْلِيَاءَهُ؛ وَ إِنْ يَكُونُوا أَعْدَاءَ اللَّهِ، فَمَا هَمُّكَ وَ شُغُلُكَ بِأَعْدَاءِ اللَّهِ.
ترجمه: بيشتر سرگمى خود را صرف همسر و فرزندت مكن، زيرا اگر ايشان دوست خدا باشند خداوند دوستانش را ضايع و تباه نميسازد، و اگر دشمن او باشند پس نبايد همّت و كار خود را براى دشمنان خدا صرف نمائى.
لا: حرف، عامل جزم، ناهيه، مبنى بر سكون.
تجعلنّ: مركب است از « تجعل » و « نون مشدّده».
تجعل: فعل مضارع مفرد، مذكّر، حاضر، ثلاثى مجرّد از باب منع، يمنع، از باب فروع، صحيح، معرب، مشتق، متصرّف، فعل اخبارى ولى با « لاء ناهيه» از افعال انشائى محسوب ميشود، خاص، از افعال جارحه، تام، متعدّى به دو مفعول، ضمير « انت » در آن مستتر است به استتار وجوبى و فاعلش مىباشد.
نون مشدّده: حرف و براى افاده معناى تأكيد مىآيد، مبنى غير عامل.اكثر: اسم، صحيح الآخر، مشتق، اسم تفضيل، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى مجرّد، مفرد، معرّب باضافه بنابراينكه اضافهاش معنوى باشد و نكره محسوب شده در صورتيكه اضافهاش را لفظيّه بدانيم ولى در اضافه
ساير اوصاف همچون اضافه اسم تفضيل بين ارباب ادب اختلاف مىباشد، گروهى آنرا لفظيّه دانسته و جماعتى آنرا معنويّه مىدانند، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، معنا، غير مصدر، مضاف، مفعول دوّم براى « لا تجعلنّ»، بنابراين اين منصوب مىباشد.
شغلك: مركّب است از « شغل » و « كاف » .
شغل: اسم، صحيح الآخر، جامد، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى مجرّد، مفرد، معرّب باضافه و اضافهاش به « كاف » اضافه معنوى است لذا از آن كسب تعريف كرده است، مكبّر، مذكّر مجازى، معنا، مصدر، مجرور تا مضاف اليه براى « اكثر » باشد.
كاف: اسم، جامد، غير متصرّف، مبنى و علّت بنائش شباهت وضعى بحروف است، مفرد، ضمير مخاطب، متّصل مجرور، مذكّر، ذات، غير مصدر، مضاف اليه براى « شغل » و همانطوريكه گفته شد اين اضافه معنوى و بتقدير « لام » مىباشد.
باء: حرف، عامل جرّ، مبنى بر كسر، زائده.
اهلك: مركّب از « اهل » و « كاف » .
اهل: اسم، صحيح الآخر، جامد، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى مجرّد، مفرد، معرّف باضافه اضافهاش به « كاف » اضافه معنوى و بتقدير « لام » مىباشد، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات، غير مصدر، مجرور به « باء » و چون « باء » را زائده دانستيم جار و مجرور متعلّق ندارد، مفعول اوّل براى « لا تجعلنّ»، مضاف.
كاف: شرحش در « شغلك » گذشت.
واو:حرف، غير عامل، مبنى بر فتح، عاطفه، و عطفش از قبيل عطف مصاحب مىباشد.
ولدك: مركّب از « ولد » و « كاف » .
ولد: اسم، صحيح الآخر، مشتق، صفت مشبّهه، متصرّف معرب، منصرف، ثلاثى مجرّد، مفرد، معرف به اضافه و اضافهاش به « كاف » اضافه لفظيّه مىباشد، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات، غير مصدر، مجرور تا معطوف باشد بر « اهلك » بنابراين اعرابش تبعى است.
جمله « لا تجعلنّ» با مفعولهايش، جلمه مستأنفه بوده و محلّى از اعراب ندارد.
فاء: حرف، غير عامل، عاطفه و مفيد ترتيب ذكرى است، مبنى بر فتح.
ان: حرف، عامل جزم، شرطيّه، مبنى بر سكون.
يكن: فعل مضارع، مفرد، مذكّر، غائب، ثلاثى مجرّد از باب نصر، ينصر، از باب اصول، اجوف واوى، معرب، مشتق، متصرّف، فعل اخبارى، عام، از افعال غير قلوب، ناقص، فعل شرط، مجزوم به « ان » در اصل « يكون » بود و پس از دخول « ان » بر آن « نونش » ساكن شد سپس « واو » را بالتقاء ساكنين حذف كردند « يكن » شد.
اهلك: تجزيه هر دو جزء قبلا گذشت، اسم براى « يكن » .
واو: شرح واو عاطفه گذشت.
ولدك:تجزيه هر دو جزء قبلا گذشت، معطوف به « اهلك » بنابراين مرفوع بوده و اين اعراب در آن تبعى است.
اولياء: اسم، ممدو، مشتق، صفت مشبّهه، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى مجرّد، جمع مكسر و مفردش « ولىّ » مىباشد نكره، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات، غير مصدر، خبر براى « يكن » فلذا منصوب است، مضاف به « اللّه » و اضافهاش از قبيل اضافه لفظيّه است.
اللّه: تجزيه آن قبلا گذشت، مضاف اليه براى « اولياء » ، مجرور.
فاء: حرف، غير عامل، مبنى بر فتح، رابط جواب.
انّ: حرف، عامل نصب و رفع، مبنى بر فتح، حرف تأكيد.
اللّه: شرح تجزيه آن گذشت، منصوب تا اسم باشد براى « انّ » حرف، غير عامل، مبنى بر سكون، نافيه.
يضيع: فعل مضارع، مفرد، مذكّر، غائب، ثلاثى مجرّد، از باب ضرب، يضرب، از باب اصول، اجوف يائى، معرب، مشتق، متصرّف، فعل اخبارى، خاص، از افعال غير قلوب تام، متعدّى بيك مفعول، ضمير « هو » در آن مستتر است باستتار وجوبى و فاعل آن مىباشد، خبر براى « انّ » .
اوليائه: مضاف و مضاف اليه، مفعول براى « لا يضيع» و شرح تجزيه هر دو جزء آن قبلا گذشت، جمله « فانّ اللّه لا يضيع اوليائه» جوال شرط جازم بوده لذا محلّا مجزوم مىباشد و جمله « فان يكن اهلك الخ» معطوف است به جمله « لا تجعلن اكثر شغلك الخ» لذا محلّى از اعراب ندارد.
واو: عاطفه و شرح تجزيه آن گذشت.
ان: حرف شرط و شرح آن گذشت.
يكونوا: فعل مضارع، صيغه جمع، مذكّر، غائب، ثلاثى مجرّد از باب نصر، ينصر، از باب اصول، اجوف واوى، معرب، مشتق، متصرّف، فعل اخبارى، عام، از افعال غير قلوب، ناقص، فعل شرط، مجزوم به « ان » در اصل « يكونون » بود و پس از دخول « ان » بر آن « نونش » بجزمى ساقط گرديد، ضمير جمع اسم آن مىباشد.
اعداء: اسم، صحيح الآخر، مشتق، صفت مشبّهه، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى مجرّد، جمع مكسّر و مفردش « عدوّ » مىباشد، نكره، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات، غير مصدر، خبر براى « يكونوا » فلذا منصوب است، مضاف به « اللّه » و اضافهاش از قبيل اضافه لفظيّه است.
قواعد صرف و نحو و روش تجزيه و تركيب ؛ ص219
لّه: مضاف اليه براى « اعداء » مجرور، شرح تجزيه آن قبلا گذشت.
فاء: حرف غير عامل، مبنى بر فتح، رابط جواب.
ما: اسميّه، نكره، متضمن، معناى استفهام، مبنى، خبر مقدّم.
همّك:مركّب از « همّ » و « كاف » .
هم: اسم، صحيح الآخر، مضاعف، جامد، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى مجرّد، مفرد، معرب باضافه و اضافهاش به « كاف » از قبيل اضافه معنوى بتقدير « لام » مىباشد، لذا از آن كسب تعريف كرده است مكبّر، مذكّر، مجازى، معنا، مصدر، مرفوع تا مبتداء باشد.
واو: عاطفه و عطف آن از قبيل عطف مصاحب مىباشد.
شغلك: مضاف و مضاف اليه، معطوف به « شغلك » و شرح تجزيه آن قبلا گذشت.
باء: حرف جرّ، بمعناى « مع » .
اعداء: مجرور به « باء » متعلّق به « همّ » و « شغل » بنحو تنازع، ظرف لغو، مضاف و شرح تجزيه آن قبلا گذشت.
اللّه: مضاف اليه براى « اعداء » و شرح تجزيه آن قبلا گذشت و جمله « فما همّك الخ» جواب است براى شرط جازم يعنى « ان » فلذا محلّا مجزوم است و جمله « ان يكونوا الخ» معطوف است به « ان يكن الخ» فلذا محلّ از اعراب ندارد.
منبع.قواعد صرف و نحو و روش تجزيه و تركيب ؛ ص219
پ.ن. هدیه محضر نورانی امام علی النقی علیه السلام صلوات.
فرم در حال بارگذاری ...