ابر عاشق
جا مانده در صحنت نگاهِ آخرینم
برگشتم اما باز آنجا مینشینم
حتما شفا دادی دلِ دیوانه ام را
می اید از نقاره صوتی دلنشینم
با آن بدی هایی که دیدی باز اینی
با آن محبت ها که دیدم باز اینم
انگار از گندم طلا میروید آنجا
من هم به سهم دست هایم خوشه چینم
لب تشنه رفتم سمت سقاخانه در فکر
در واقعیت تر شد اینجا آستینم
ای کاش میمردم در آن رویا که دیدم
آهو شدم سلطان نشسته در کمینم
مابین کاشی های فیروزه سبک بال
انگار ابر عاشقی روی زمینم
از گنبدت خورشید میتابد شب و روز
خورشید را امشب کنارت شب نشینم
فرم در حال بارگذاری ...