باران تازه شروع به باریدن کرده بود و او همچنان به آسمان نگاه میکرد و با صدای بلند میگفت: “الهی شکر، الهی شکر، هیشکه وَه اندازت نونه که شونه وه روز ایکنی، روزه وه شو.. ای سبد ساز!! سبد بساز خدای جونی ایسو که ده گروتیشه نوادارش، دسته بنه زر گوشت بزن… بیشتر »