پسر فلافل فروش
یاد شهید محمدهادی ذوالفقاری بخیر؛
خیلی کاری بود همه کاری هم میکرد و تو هر کاری وارد میشد به نحو احسن به اتمام میرسوند. یه بار داشتن پایگاه رو گچکاری میکردن ولی گچکار کمک نداشت لباسش رو عوض کرد و رفت کمک گچکار و کار رو ازش یاد گرفت و کمک کرد خیلی سریع کار گچکاری رو به اتمام برسونن بعد از فلافل فروشی یه مدت رفت تو بازار آهن کار میکرد بعدازظهرها هم با موتور مسافرکشی میکرد بعدشم می اومد پایگاه جالبه هیچی از درامدش رو برای خودش خرج نمیکرد. همه اش رو برای هیات و دستگیری از بنده های خدا خرج میکرد. هر کی لازم داشت بهش قرض میداد. تو مراسم شهادتش کلی ها می اومدن و میگفتن که به ما کمک میکرده گمنام هم کار میکرد و اصلا نمیخواست تو هیچکاری اسمش برده بشه تو اردوهای جهادی هم شرکت موثر داشت و خستگی ناپذیر بود.
به آقا ارادت ویژه ای داشت و تو فتنه88 هم خیلی فعال مقابل فتنه گرا ایستاد. یه بار جلوی دانشگاه داشتن عکس آقا رو پاره میکردن که به سمت در دانشگاه رفت با اینکه از طرف دانشگاه دائم داشتن سنگ پرتاب میکردن و هیچ کس جرأت نمیکرد بره جلو ولی هادی هیچ ترسی نداشت. به سمت در دانشگاه دوید زیر باران سنگ. نزدیک دانشگاه یه آجر بزرگ به صورتش خورد که به شدت مجروح شد و سه روز بیمارستان بود. ولی دست از آقا بر نمیداشت اون زمان رو دیوارها شعار مینوشتن علیه آقا کارش این شده بود که آخر شبا و صبح زود میرفت همه جاها رو چک میکرد و یه اسپری خریده بود و هر جا شعار بود رنگ میزد روش از کتاب پسر فلافل فروش
شادی روحش صلوات
سلام و رحمت خدا
اهل پرواز جان، راجع به شهدا نوشتی خداخیرت بده
چندتا بودن نمیدونستم کجا پیام بزارم
اینجا نوشتم
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]
سلام علیکم..ممنونم..ان شاء الله عاقبت به خیر بشید
سلام یادوروح شهدا گرامی باد
الهم صل علی محمد وآل محمد
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]
سلام علیکم..ممنونم از حضورتون
فرم در حال بارگذاری ...