روستای اهورا اینا
امشب رفته بودیم روستای کمبل، چه صفایی داشتند، مسیری را پیاده رفتیم تا رسیدیم به بیت الزهرای روستا.
از همان اول مراسم آمد کنار ما نشست، هی میگفت میخواهم مداحی کنم.. وقتی میکروفن را به دستش دادیم، انگار دنیا را به او داده بودیم، سریع رفت پشت به خانم ها نشست و شروع کرد به خواندن
میون همه دلها ، امون از دل زینب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
غم کوچه و سیلی ، غم صورت نیلی
غم یاس خزونی ، غم قد کمونی
غم غربت حاکی ، غم چادر خاکی
شده قاتل زینب ، امون از دل زینب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
چقدر ساده و خالصانه عرض ارادت کرد.
پ. ن: اسمش اهوراست، میگه میخوام مداح بشم
نظر از: نوید [بازدید کننده]
نظر از: طوباي محبت [عضو]
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]
سلام.. آره.. همش بیقراری میکرد.. میگفت بزارید بخونم
نظر از: یا کاشف الکروب [عضو]
با سلام و احترام . ان شاء الله به آرزویش برسد. التماس دعا
پاسخ از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]
ان شاء الله..
ان شاء الله عاقبت به خیر بشید
چه کم سنم هست
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...
سلام.روستای کمبل کدوم شهره؟