باید رفت روز شب حتی زمانی که نه شب است و نه روز باید رفت از جایی که هیچ نورانیتی برای نور قائل نیستند از جایی که قلب صاحبِ تپش، صاحبِ عشق، صاحبِ عشق و صاحبِ عشق را له میکنند. از جایی که تنهایی ات را که میفهمند.. تنهاترت میکنند از جایی که غریبی ات را… بیشتر »
کلید واژه: "عشق"
اگر هزاران نفر دوستت داشتند من یکی از آن ها بودم اگر یک نفر دوستت داشت من او بودم اگر هیچ کس دوستت نداشت من مرده ام نامه هایی به میلنا اثر فرانتس کافکا بیشتر »
آنقدر ترسیده و مضطربم که از دانه های ریز باران هم میترسم بارانی که روزی عاشقش بودم.. به قلم مهاجر بیشتر »
زیر بارانم.. دانه های رحمت بر سر و رویم میبارد دانه های ریز و ناپیوسته جمعه ای دیگر در راه است جمعه ای که شاید ..جمعه ی موعود باشد جمعه ای که در آن..بارانی ببارد درشت دانه و پیوسته بارانی که از رحمت، عشق، شورِ ابدی سرشار است بارانی که مطلق ِ ظلم و بدی… بیشتر »
بازی ِ قایم با شک شروع شده بود. من سوختم، و حالا نوبت واژگان بود که خود را به جایی امن برسانند و پنهان شوند. من سوختم و باید چشم میگذاشتم، چشم گذاشتم بر روی ِ کتابی با جلد ِ سفید و پُر از واژگان و شمارش را شروع کردم. یک، دو، سه، چهار و …نه، ده.… بیشتر »
دوست دارم در هوایت ماندگاری را هنوز دوست دارم در هوایت پر گشودن را هنوز ای هوایت پُر ز ِ رحمت، پُر ز ِ لطف ای هوایت پُر ز ِ نور و پُر ز ِ نور و پُر ز ِ نور دوست دارم در کنارت تشنگی؛ اما پُر از دلدلدگی دوست دارم در کنارت گشنگی؛ اما پُر از عشق پیشگی ای… بیشتر »