صبح شد..
آخر، صبح این شب طولانی طلوع کرد
آخرش نور آمد
آنقدر طولانی بود و ظلمانی و غمگین که باور طلوع صبحش را نداشتم..
خدایا… معجزه شد
دیدی؟؟؟
به قلم مهاجر
صبح شد..
آخر، صبح این شب طولانی طلوع کرد
آخرش نور آمد
آنقدر طولانی بود و ظلمانی و غمگین که باور طلوع صبحش را نداشتم..
خدایا… معجزه شد
دیدی؟؟؟
به قلم مهاجر
یا نور النور!!!!!!
من همیشه از تو نور طلب میکردم..
این تاریکی و ظلمات چه بود؟؟؟
من نخواستم.. چه کسی تاریکی را برایم خواست؟؟
آنقدر در این تاریکی در عذابم که نمیتوانم بگویم تاریکی نثارش..
به قلم مهاجر
اتوبوس میرفت و من هم
بیرون برف باریده بود و یخ بندان
صدای آهنگ ملایمی می آمد
و خواننده میخواند
*نیستی اما یادت اینجاست
به تو من میرسم از این شب نیلوفری
به تو میرسم از این راه خاکستری*
بخاری اتوبوس روشن بود
داخل اتوبوس داغ داغ..
دستم را روی شیشه ماشین گذاشتم..
خنک بود.. خیلی خنک.. که تا عمق جانم روشن شد
گفتم خدایا.. چقدر خنک..
رحمتت را بر حوالی قلبم بباران
تا قلبم آرام شود و خنک
آنجا آتش عظیمی شعله ور است..
همزه قطع همزهای است که اگر در بین کلام هم بیاید، تلفّظ میشود.
مواضع همزهی قطع:
1⃣ وقتی خودش یک کلمه باشد؛ مثل همزهی ندا و استفهام
2⃣ هنگامی که همزه، حرف اصلیِ کلمهای باشد؛ مانند أذِنَ، أمَل، أم، إلّا و…
3⃣ همزهی صیغهی ۱۳ فعل مضارع؛ مانند أقول
4⃣ همزهی مصدر و ماضی و امر باب إفعال؛ مانند إکرام(مصدر) ، أکْرَمَ(ماضی) ، أکْرِم(امر)
5⃣ همزهای که در ابتدای اسم میآید(به جز ۱۲ اسمی بالا ذکر شد)؛ مثل ألِف، أربع، أشهُر، أفضَل، أحمر، أعمی.
6⃣ همزهی «ال» که با اسمش، عَلَم شود؛ یعنی اسمِ کسی یا چیزی قرار بگیرد؛ مانند «ألکتاب» که اسم یکی از کتب آقای سیبویه است، ألمدینة و…
منبع: صرف ساده، ص۳۶۲
@sarf_v_nahve
مواضع همزه وصل:
1 اسم(إبن، إبنة، إبنُم، إسم، إسْت، إمرُؤ، إمرأة، إثنان، إثنتان، أیْمُ، أیمُن، ال موصوله)
2 همزهی ابواب ثلاثی مزید و ماضی و امر ثلاثی مزید به جز باب إفعال (مانند انفعال، افتعال، استَفعَلَ، اِفْتَعِلْ و…)
3 امر مخاطب ثلاثی (مانند: إعلَمْ)
4 ال تعریف
منبع eitaa.ir/sarf_v_nahve
تاء(ة) به جای چه چیزهایی میآید؟
۱. به جای فاءالفعل
وَعْد←عِدَة
۲. به جای عین الفعل
إقْوَام←إقَوْام←(حذف واو)إقام←إقامَة
٣. به جای لام الفعل
شَفَه←شَفَة
۴. به جای حرف زائد
تَبصیر←تَبْصِرَة
منبع: مغني الفقیه(علم نحو با مبانی فقهای شیعه)، ص٤٣٠
حدود فصل بهار بود
در جاده ای حرکت می کردم و درختانِ دو طرف آن را که از شکوفه پر شده بودند، می دیدم.
احساس شرمندگی می کردم که بهار ها از عمرم گذشته، ولی هنوز شکوفه نداده ام، هنوز عقیم و خسته و مفلوک مانده ام.
پس کجاست بارِ من؟؟ کجاست باری که بتوانم آن را پیش خدا ببرم؟؟
وقتی انسان نعمتی را پیش زن و بچش می برد، آنها تنها می گویند بارک الله، ولی اگر همین نعمت ها را پیش خدا ببرد، خدایی که خودش منعم است و به این ها نیازی ندارد، او می پرسد که با این نعمت ها چه کردهای؟؟؟ عمر خود را در چه راهی مصرف کرده ای؟؟
این دل، این چشم و این گوش و.. که به تو دادم، آلوده نبود، پس کجاست آن تواناییهایی که باید به دست میآوردی؟؟؟
اخبات، ص 94
من چه سهمى گرفته ام و چه ميراثى برداشته ام؟ آيا از عاشورا ى حسين و از كربلا ى حسين، سهمى داشته ام؟
▪️چه چيزى براى چه كسى از عاشورا باقى مانده است؟ آيا حاصل عاشورا، شتك خون و زخم هاى باز و داغ هاى درد و خيمه هاى مبهوت و اسيران آزاد و پيام هاى رساست، و از آن طرف حاصل عاشورا، فتح شكست و غنيمت هاى پشيمان و حكومت هاى محكوم است؟
▪️درست است كه عاشورا لعنت و سلام را آورد و نفرين و سلام را تقسيم كرد، ولى من هر سال حساب مى کنم كه چه سهمى گرفته ام و چه ميراثى برداشته ام؟ آيا از عاشورا ى حسين و از كربلا ى حسين، سهمى داشته ام؟
▪️وارث، قرابت مى خواهد. قرابتى بدون حائل و بدون مانع. فرزندى كه قاتل پدر باشد، ارث نمى برد. فرزندى كه كافر باشد از مسلمان ارث نمى برد. آيا من حسين را نكشته ام؟ آيا من از آنچه كه فهميده ام، چشم نپوشيده ام و كفر نورزيده ام؟
اگر من به ولايت حسين نرسيدم، اگر ابوّت اولياء را نخواستم، اگر فرزند دنيا و يا بدتر بنده ى دنيا شدم و دين در وجود من شكل نگرفت و تنها بر زبانم نشست، آيا با حسين قرابتى دارم؟ آيا از عاشورا ارثى مى برم و سهمى مى گيرم؟
وارثان عاشورا | ص ۲۵۴
حسین اندازه میشناسد
▪️راستى كه حسين، گل گل عشق است. حسين آتش عشق است. حسين ساقى، حسين جام، حسين هستى، حسين مى، حسين شور و شعور است، زندگى است، لطف است، خبير است، دقيق است.
▪️حسين اندازه مى شناسد، براى همه حساب باز مى كند براى خدا، براى دين خدا، براى عالِم، براى جاهل، براى دشمن، براى دوست، براى اهل بيت، براى اصحاب، جلوتر بيا! براى استخوان هاى نرم شيرخوارش و براى دل مادرش حساب كرده است، مگر او را پنهانى در پشت خيمه ها دفن نكرد؟ مگر براى پاهاى كوچك بچه ها، تيغ هاى بيابان را نشكست و خارهاى اطراف خيمه ها را نكند؟!
▪️مگر براى اينكه عريان نماند و چشم زينب بر تن چاك چاك و عريان او ننشيند، لباس كهنه به تن نكرد؟ مگر براى نگهدارى كاروان اسارت، دل زينبِ دل سوخته را، دريا نساخت؟ مگر صبر و حلم و صلابت را در جام زينب نريخت؟
▪️مگر زبان در كام على اكبر نگذاشت؟ مگر باكام سوخته و تفتيده ى خود كام على اكبر را شيرين و سرشار نكرد؟ مگر بر شيار لبهاى خشك او گلهاى رضا وتسليم و عبوديت، نشكفت؟
اگر ولی به ما پُستی را محول کرد که بروید نیروها را مثلا بررسی کنید و ما آمدیم با این امید. و بعد دیدیم هیچ کس نماند. خیلی حرف است، خدا شاهد است من با ۱۸ هزار نفر بایستم برای نماز، بعد سلام که میدهم پشت سر من کسی نباشد که حتی کوچههای کوفه را به من نشان بدهد.
این چه استقامتی میطلبد؟
نبازد خودش را… فرار نکند.
إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ
(به راستی كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند)
این حقیقت است. ما کداممان این توان را داریم، در دور از ولیای که میدانیم در دام افتاده، محاصره شده، نبازیم، نبازیم خودمان را.
رنجمان رنج خودمان نباشد.
اشکمان، اشک خودمان نباشد.
و آخرین گریهای که دارد مسلم علیهالسلام میگویند گریه میکند بالای شمسالعماره(دارالاماره)
میگویند وقتی تو که این کار را شروع کردی گریه ندارد.
[میفرماید] گریهام بر خودم نیست، بر حسین علیهالسلام است که رو به جمعیتی میآورد که با او نیستند.
سرفراز کنیم خدا شاهد است وقتی که دشمن عظمت مسلم ع رو ببیند تن او را ولو به خاک و خون بکشد، به کوچههای کوفه بیندازد، دست بچهها بدهد، آن روح تمامی دل آنها را مسخر میکند. حتی اگر به لبهای او چوب بزنند خون بیاید وقتی آب بهش میدهند میخواهد آب بخورد در آخرین لحظهها همه آب پر از خون میشود از خوردن آب منصرف میشود.
این هم تأسی مسلم است به اباعبدالله …
.؛انسان خوبى را مىيابد و با زمينههاى عادت و آموزش و تجربه، خوبى چيزى را شهود مى نمايد؛ «انَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهيد» و با اين شهادت و معرفت، عشق به خوبى ضميمه مى شود؛ «انّه لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَديد».
▪️و با اين تركيبِ شهادت و عشق، عمل تحقق مىيابد. مىگوييم: هذا خير (اين خير است)، احبُّ الخير (من خير را دوست دارم)، افعلُه (آن را انجام مى دهم). اين گونه شناخت و عشق و عمل، به هم گره مى خورند.
▪️البته در مقام عمل، عشق به تنهايى كافى نيست؛ كه عشق شديد مى خواهيم؛ «الَّذينَ آمَنُوا اشَدُّ حُبّاً للَّهِ». كسانى كه حسين را دوست دارند، ولى گندم رى را بيشتر مى خواهند، دستهاشان به خون حسين (ع) رنگين خواهد شد. و بالاتر از عشق شديد، تمرين هم مى خواهيم و تدريج هم مى خواهيم. با اين تحليل، بريدگى جهان بينى و ايدئولوژى و جدايى ارزش و دانش بى اساس مىشود.﮺
از وحدت تا جدایی | ص ۱۱
▪️اضطراب و تزلزل و حزن و خوف، با عزت سازش ندارد و كسى كه مرگ خواهى و احساس رفتن دارد، و كسى كه حضور تحول را مى بيند، قرار نمى گيرد؛ كه يكى از سياست بازهاى سالهاى سى مى گفت: من از اين كه بچه هاى كوچك را مى بينم كه پر شور حركت مى كنند، ناراحتم؛ چون اينها به من مى گويند: شما برويد كه ما آمده ايم … و ديگر جايى براى شما نيست.
▪️آيا اين شاخكهاى حساس كه نه تنها رقيب ها، كه حتى فرزندهاى كوچك را مزاحم مى بيند، مى تواند در اين دنياى متحول و پر از مزاحم هاى ريز و درشت آرام و مطمئن و عزيز و مسلط باشد. اينها در متن قدرت و در هنگام ذلت، در هر دو حالت ديدنى هستند، بخصوص آنجا كه از خلوتى و لحظه هاى وقوفى برخوردار شوند. آن وقت آن همه ادعا و تفرعن، به ذلت وترس و هق هق گريه م ىآميزد و در اين رنگ، مات مى شود.
▪️عزت حسين را در هنگامى كه بى رمق افتاده و دشمن بر روى سينه اش سنگينى مى كند، مى توانى ببينى؛ كه هيچ از دست نداده و احساس غبن و فريب ندارد: «رضا بقضائك تسليما لامرك … لا معبود سواك …». عزت على اكبر را، پس از شنيدن پيام شهادت، مىشنوى كه: «اولسنا على الحق … اذاً لا نبالى.»
▪️ اين پاى شكر و صبر و اين همراهى و دستيابى به خواسته ها و اين احتساب و بهره بردارى از درد و رنج ديگر، جايى براى اضطراب وتزلزل و حزن و خوف نمى گذارد و معنايى به ذلت نمى دهد؛ كه امن و اقتدار و اطمينان اين دلهاى بزرگتر از هستى و عظيم تر از رنج و گسترده تر از زمان و بالاتر از تحولهاى مستمر، ديدنى و يافتنى و دوست داشتنى است.
از معرفت دینی تا حکومت دینی | ص ۵۸-۵۷
مرحوم آیت الحق آیت الله حق شناس در عالم رؤیا امام حسین علیه السلام را دیده بود.
امام حسین علیه السلام به ایشان فرموده بودند : “حق شناس چرا به علی اصغر ما متوسل نمی شوی؟ مگه شما علی اصغر ندارید؟ آقای حق شناس هم در خواب عرض کرده بود که آقا صبر کنید روضه خوان صدا کنم. امام (ع) فرمودند نمیخواد به روضه خوان بگی، خودت روضه علی اصغر را بخوان.”
لازم نیست که خیلی مفصل روضه خوانی شود. همین که با توجه به این باب الحوائج شش ماهه بگویید:
السلام علیک یا علی الاصغر السلام علیک و رحمة الله و برکاته
یا
اَلسلام علیک یا علی بن الحسین الاصغر علیه السلام ، بِاَبی اَنْتَ و اُمّی و نفسی …
آیت الله حق شناس برای یکی از حاجت های شرعیه خود چهل روز زیارت عاشورا را با صد سلام و لعن خوانند و روز چهلم به حضور حضرت امام زمان مشرف شدند. حضرت به ایشان می گوید: حق شناس! چرا اینقدر زیارت عاشورا خواندی؟ گفت: آقا جان برای حل فلان مشکل. حضرت به آیت الله حق شناس گفت: برای گرفتن حاجتت لازم نبود این همه زیارت عاشورا بخوانی، یک بار روضه عموی ما حضرت علی اصغر کافی بود.
طریقه دیگر توسل به حضرت علی اصغر ،نذر صلوات به عدد اسم ایشان یعنی 1401 می باشد …
آیت الله شاه آبادی بسیار توصیه به روضه حضرت علی اصغر (ع) داشتندو خودشان هم در شب های جمعه که در مسجد دعای کمیل می خواندند به حضرت علی اصغر (ع) متوسل می شدند
روضه ی حضرت علی اصغر علیه السلام
درجات مبالغه بين صيغههای مبالغه متفاوت است…
فَعيل … فُعال … فُعّال … فُعّالة
مانند:
كريم … كُرام … كُرّام … كُرّامة
که وزن «فعیل» نسبت به بقیهی اوزان، از
مبالغهی کمتری برخوردار است و «فُعال» نسبت به دو تای بعدی، از مبالغهی کمتری برخوردار است و إلی آخر…
منبع: مغنی الفقیه(صرف جامع کاربردی)، ص۳۸۲
فرق باب تفاعل، افتعال و مفاعله در معنای مشارکت چیست؟
1. مشارکت در باب مفاعله، بین فاعل و مفعول است(قاتَلَ زیدٌ بَکراً.)
ولی در باب افتعال و تفاعل، هر دو اسم مرفوع اند(تضارب زیدٌ و بَکْرٌ)
که برهم دیگر عطف شده اند.
2. در باب افتعال و تفاعل، میتوان فاعل را یک اسمِ دارای افراد قرار داد که مشارکت بین آنها رخ داده است(تنازعَ قومٌ. و تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبر (۳ عصر) )
3. اگر بخواهیم مشارکت را به یکی از طرفین نسبت دهیم، یعنی بگوییم فلانی مشارکت را شروع کرد، فقط میتوان از باب مفاعله استفاده کرد.
منبع: مغنی الفقیه(صرف جامع کاربردی)، ص۱۷۸
صفت مشبهه:
اسمی است که از فعل ثلاثیِ(مجرد و مزید) لازم، گرفته میشود تا بر ثبوت و دوام دلالت کند.
صفت مشبهه از باب «فَعِلَ یَفْعَلُ» بر سه وزن میآید:
فَعِلٌ (که دلالت بر اندوه یا شادی میکند.)
مانند: ضَجِر(بیزار شده) ، فَرِحٌ(شاد) بَطِرٌ(شاد)
قرآن: ﴿…إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ﴾
ﻣﺴﻠّﻤﺎً او ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺩﺳﺘﺎ است.
(هود/۱۰)
أفْعَل (به معنای رنگ یا عیبِ ظاهری یا زینت میآید.)
مثال: أصفَر(زرد) ، أزْرَق(آبی) ، أحْدَب(گوژ پشت) ، أعْمَی(نابینا) ، أکْحَل(زیبا چشم) ، أحوَر(مرد سیاه چشم)
فَعْلان (به معنای پر بودن یا خالی بودن یا دارای حرارت باطنی میآید.)
مانند: عَطشان(تشنه) ، شَبْعان(گرسنه) ، رَیّان(سیراب) ، غَضبان(عصبانی) ، مَلْآن(پُر)
حکم وصف بعد از مضاف و مضاف الیه:
اگر وصف بعد از هیئت اضافه(مضاف و مضاف إلیه واقع شود، (مررتُ بغلامِ زيدٍ العالمِ)
در این صورت، وصف صلاحیت وصفیت برای هرکدام را دارد و هیچکدام بر دیگری ترجیح ندارد.
﴿جنّاتُ عدنٍ تجرِي مِن تحتِها الأنهار﴾
(طه/٧٦)
منبع: مغنی الفقیه علم نحو، ص۴۶۶
فایده ی تصغیر اسم:
۱. تحقیر؛
مانند: رُجَیل (مرد کوچک)
۲. توهین؛
مانند: شُوَیْعِر (شاعرك)، تُوَيْجِر (تاجرک)
۳. تقلیل عدد (کم دانستنِ تعداد چیزی)؛
مانند: أعطاني دُرَيْهِمات. (مرا چند درهمی داد.)
صدْتُ عُصَيْفِرات. (چند گنجشکی صید نمودم.)
۴. تقریب زمان؛
مانند: جِئتُ قُبَیلَ المغرب. (کمی قبل از غروب آفتاب آمدم.)
۵. تقریب مکان؛
مانند: یکون الکنزُ تُحَیتَ رِجلی. (گنج مقداری پایین تر از پای من است.)
۶.اظهار محبّت و ترحّم؛
مانند: یا بُنَيَّ! (ای پسرکم!)
معانی إما :
1. شک
مثال:
قَرَأتُ إمّا کتابَ الصرف و إمّا کتابَ النحو.
(در جایی که میداند یکی از این دو کتاب را حتماً خوانده ولی در مصداق شک دارد.)
2. إبهام
مثال:
﴿…حَتَّىٰ إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا…﴾
(۷۵ مریم)
ﺗﺎ ﺯﻣﺎنی ﻛﻪ ﺁنﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ ، ﻳﺎ “ﻋﻘﻮﺑﺖ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪ [ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ]” ﺭﺍ ﻳﺎ “ﻋﺬﺍﺏ ﻗﻴﺎﻣﺖ” ﺭﺍ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﺯﻭﺩی ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﭼﻪ کسی ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﺶ ﺑﺪﺗﺮ است.
(مبهم است که چه وقت متوجه شوند؛ برخی با عذاب در دنیا به خودشان میآیند و برخی با عذاب آخرت…)
تخییر
مثال:
قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا
(۸۶ کهف)
ﮔﻔﺘﻴﻢ: ﺍی ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ! ﻳﺎ [ﺍﻳﻦ ﻗﻮم ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﺳﺘﻤﺸﺎﻥ] ﻋﺬﺍﺏ ﻣﻰکنی ﻭ ﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻧﺸﺎﻥ ﺷﻴﻮﻩای نیک ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﻣﻰﮔﻴﺮی.
(خداوند، حضرت ذوالقرنین را مخیّر بین دو کار کرده هر کدام را خواست، انجام دهد.)
4. إباحه
مثل:
صَلِّ إمّا قصراً و إمّا تماماً.
نماز بخوان؛ چه شکسته و چه کامل. (مباح بودنِ چگونگی نماز خواندن)
تفصیل
مثل:
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا
(۳ انسان)
ﻣﺎ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻳﺎ ﺳﭙﺎسگزﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻳﺎ ﻧﺎﺳﭙﺎﺱ.
(آیه دارد تفصیل میدهد که افرادی را که هدایت کردیم، یا شکر میکنند و در مسیر ادامه میدهند و یا کفران و ناسپاسی میکنند و از مسیر خارج میشوند.)
کاف خطاب حرفی است که در آخرِ به بعضی از اسمهای اشاره میآید تا نشان دهد مخاطبِ اشاره چه افرادی هستند.
مثال:
ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي
آن(=تعبیر خواب) ﺍﺯ چیز هایی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. (۳۷ یوسف)
در این جا، حضرت یوسف، برای دو زندانی، به تعبیر خواب اشاره میکنند.
پس مشارٌ إليه، «تعبیر خواب» است
و مخاطب در این اشاره، دو نفر زندانی است که «کُما» بر آن دلالت میکند.
مثال بعدی:
ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ
آن(=جهاد در راه خدا) ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ.
مشارٌ إلیه: جهاد در راه خدا
مخاطب(کُمْ): مسلمانان
حرف کاف خطاب در «هنا» تغییر نمیکند؛ چه مخاطب یک نفر باشد یا چند نفر.
یعنی هناك و هنالك نسبت به این که مخاطب یک نفر باشد یا چند نفر، مذکر باشد یا مؤنث، تغییر نمیکند.
به این کاف میگویند: «کاف خطاب غیر متصرّفه»
منبع: النّحو الوافي، جلد۱، ص۲۷۴، پاورقی۱
تصاریف، ج۲، ص۲۴۳
در آیهی ﴿فَانظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ﴾
(بقره ۲۵۹)
سه احتمال درمورد کلمه(لم يَتَسَنَّهْ) مطرح شده است:
1. از ریشهی «س ن و» باشد که پس مجزوم شدن، «هاء سکت» ملحق به آن شده باشد.
2. از ریشه «س ن ن» باشد که در اینصورت لام الفعل در باب(تفعُّل) قلب به «ياء» و سپس تبدیل به «الف» شده و به خاطر مجزوم شدن، الف حذف شده است.
و «هاء» نیز برای سکت است.
3. از ریشه(س ن ه) باشد که در این صورت «هاء» لام الفعل میباشد.
در هر سه احتمال به معنای «لم يَتَغَيَّرْ» میباشد.
منبع: صرف کاربردی در آیات و روایات، ص۸۸ و ۸۹
مواردی که فعل مضارع، به وسیله ی أن مقدره منصوب می شود:
بعد از لام تعلیل
مانند: خُذِ الدَّواءَ لِتَبرَأَ (لِأن تبرأَ) دوا را بگیر تا خوب شوی.
بعد از لام تأکید ( جحود )
مانند: لَم یَکُن الله لِیَغفِرَ لَهُم. (خدا بر آن نيست كه آنان را بيامرزد.)
بعد از حتّی
مانند: صُم حَتّی تَغيبَ الشّمسُ. (روزه بگیر تا غائب شدنِ خورشید.)
اسم معنی، اسمی است که نمیشود آن را مستقلاً نشان داد.
اسم معنی فقط سه مورد است:
رنگ ها اعداد مصادر
اسم ذات( اسم عین ) اسمی است که بر یک شخص یا یک چیز دلالت میکند.
مثل: أسد، حسن، کتاب و…
اسم مشتق، اسمی است که بر یک کار و انجام دهندهی آن کار دلالت میکند.(به اصطلاح: بر “حدث+فاعل” دلالت میکند.)
مانند آکِل(شخصی که کار خوردن را انجام میدهد.)
اسم زمان، نمیتواند خبر برای اسم ذات و اسم مشتق باشد.
ولی میتواند خبر برای اسم معنی باشد.
مانند الأسد جُمعة. الأسد يومٌ. العالِم في الساعة العاشرة.
این مثال ها اشتباه است.
مثال درست: القِتالُ في الساعةِ العاشرةِ. (جنگ در ساعت 10 است.)
الإختبارُ یومُ الجُمُعَةِ. (امتحان در روز جمعه است.)
منبع: مغني الأديب، حرف إذا، ص41
اسماء جامدی که دارای معنای وصفی هستند و به مشتقّات ملحق میشوند:
اسم جامد منسوب؛
مانند: ایرانیّ
اسم جامد مصغّر؛
مانند: رُجَیل
اسم جامدی که به قصد مبالغه بیاید.
مانند: علیٌ عَدلٌ (عَادِلٌ)
اسم جامدی که هممعنای اسم مشتق بوده و دارای معنای وصفی نیز باشد.
مانند: اِبن به معنی 《مَولُود》 و اُمّ به معنی 《وَالِدَة》
چه اسمائی مذکّر و مؤنّثشان، لفظی مشترک است؟
مصدری که به قصد مبالغه باشد؛ مانند (عَدل)
عليٌ عدلٌ / فاطمةُ عدلٌ
بیشتر اوزان مبالغه؛ (مِفصَال)
عليٌ مِفضالٌ / فاطمةُ مِفضالٌ
وزن “فَعُول” به معنای فاعل؛ (صَبُور)
عليٌّ صَبورٌ / فاطمةُ صَبورٌ
وزن “فَعِیل” به معنای مفعول؛ (جَرِیح)
عليٌّ جَريحٌ / فاطمةُ جَريحٌ