ماه رمضان است. دم ِ افطار. هر کسی دلش چیزی میخواهد. یکی زولبیا بامیه. یکی آش ِ رشته. یکی تلیت کله پاچه. خلاصه از انواع و اقسام غذا ها. هر کسی چیزی میخواهد. ولی. .دل من چیز دیگری میخواهد.. دلم یک سلام و علیک ِ عاشقانه میخواهد دلم یک نگاه ِ نافذ و… بیشتر »
آرشیو برای: "اردیبهشت 1398"
از دور دیدمش، جلوی آینه ایستاده بود و دست روی قسمتی از صورتش می کشید، هی زیر لب چیزی زمزمه میکرد و غصه میخورد، نزدیکتر رفتم تا ببینم دلیل ناراحتی اش چیست. گفتم چی شده؟ گفت یه لکه روی صورتم افتاده، نمیدونم چیکارش کنم. گفتم ای بابا!!! این که غصه خوردن… بیشتر »
گفت” سلام، هنوز زنده ای یا برایت فاتحه بخوانم؟ “ گفتم “و علیکم نفسی می آید و می رود؛ ولی تو باور نکن برایم فاتحه بخوان، تا بسا از قِبَلِ فاتحه ات، جانی دوباره بگیرم” بعضی ها را مرده می پنداریم؛ ولی زنده اند و روزی می خورند از… بیشتر »
تا مرا دید روسری اش را که در حال سقوط از سرشانه هایش بود، بالا کشید.. او نمیدانست، عالم محضر خداست و من کاره ای نیستم.. بیشتر »